دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
6
10
2012
08
22
تقـدم اخـلاق بر فلـسفه در اندیشة ایمانوئل لویناس
24
41
FA
محمد
اصغری
0000-0003-3874-4702
استادیار دانشگاه تبریز
philosophy@tabrizu.ac.ir
این مقاله به بررسی تقدم اخلاق بر فلسفه نزد لویناس پرداخته است. لویناس با محور قراردادن «دیگری» در کانون اخلاق خود نگاهی کاملاً متفاوت با نگاه سنتی به اخلاق اتخاذ کرده و مفاهیمی از قبیل دیگری، چهره، زبان، نامتناهی، تعالی را در تقابل با مفاهیمی مثل من یا خود، حلول، بازنمایی و تمامیت قرار میدهد. او بر همین اساس اخلاق را بر فلسفه مقدم میداند و اخلاق خود را نوعی فلسفة اولی معرفی میکند که ماهیتاً با فلسفة اولی غربی تفاوت بنیادی دارد. البته مراد لویناس از فلسفة اولی معنای وسیعتر آن را شامل میشود که معرفتشناسی نیز در داخل آن قرار میگیرد. اخلاقی که لویناس از آن دفاع میکند عرصه تعالی است نه حلول چنانکه در فلسفه سنتی حاکم بوده است. همچنین اخلاق او با اصالت دادن به دیگری فلسفه و اخلاق غرب را به دلیل اصالت من و خودپرستی و در نهایت به دلیل فروکاستن دیگری به خود ضداخلاقی توصیف میکند.
دیگری,زبان,اخلاق,فلسفة اولی,تعالی,همان یا خود,لویناس
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_99.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_99_69c3e78b1780826c1eec83e1c2c079df.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
6
10
2012
08
22
منطقِ کلی به مثابة نظریة عمومیِ منطق
44
61
FA
موسی
اکرمی
موسی اکرمی
دانشیار واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی، تهران
musa.akrami@gmail.com
امروزه در رویارویی با کثرت منطقها، بحثهائی دربارة "چندگانه انگاری"، "یگانه انگاری"، "نسبی انگاری"، و "مطلق انگاری" در منطق از یک سو، و "ترکیب منطقها" و "ترجمة منطقها به یکدیگر" از سوی دیگر مطرح شدهاند. <br />در واکنشی جهانی به چندگانگی منطقها، پژوهشهای مهمی در چارچوب طرحی گسترده به نام «منطق کلی»، با دو روایت صورت گرفته است: 1) "منطق کلی چونان نظریة عمومیِ منطقها" یا "منطق کلی چونان نظریهای عمومی دربارة منطقها"؛ 2) "منطق کلی چونان تنها منطق فراگیر"، یا "اَبَرمنطق"، یا "منطق مادر" که منطقهای گوناگون را در خود دارد یا آنها را تولید میکند. نگارنده میکوشد گزارش و تبیینی از روایت نخست عرضه کند و مؤلفهها، زمینهها، رویکردها، و روشهای مهم پژوهش در چارچوب منطق کلی چونان نظریة عمومی منطق را برشمارد و ارزیابی کند.
چندگانهانگاری در منطق,منطق کلی,نظریة عامِ منطق(ها),همارزی منطقها,ترکیب منطقها
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_100.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_100_63207d8527227b85e8d0267a96eba24c.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
6
10
2012
08
22
جایگاه منطق در تقسیمبندی علوم ارسطو
63
96
FA
احمدعلی
حیدری
استادیار دانشگاه علامه طباطبایی
aah1342@yahoo.de
مهدی
هاتف
کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی
ارسطو در جاهای مختلف آثارش، به تناسب بحث، علوم را به اقسام و شاخههایی تقسیم مینماید. وی اولین کسی است که منطق را تدوین و به عنوان یک علم عرضه نموده است. اما در میان تقسیم بندیهایی که ارسطو از علوم بدست داده است نامی از منطق به چشم نمی خورد. در اینجا کوشیدهایم با استناد به آثار ارسطو نشان دهیم که منطق، با توجه به موضوعات و مباحثی که در آن مطرح است، یکی از اجزاء یا شاخههای فلسفة أولی محسوب میشود و باید آن را جزو علوم نظری بشمار آوریم. <br />از نظر ارسطو موضوع فلسفه أولی «موجود» است از آن جهت که موجود است. اما «موجود» به چندین معنا به کار میرود، که از جمله آنها موجود به معنای «صادق» است. به اعتقاد ارسطو چون همه این معانی و کاربردها مشترک معنوی هستند پژوهش در باره همه آنها، و از جمله پژوهش درباره «صادق»، بر عهده علمی واحد، یعنی فلسفه أولی، خواهد بود. از سوی دیگر منطق همان علمی است که به پژوهش درباره «صادق» میپردازد. بنابراین منطق یکی از اجزاء یا شاخههای فلسفه أولی، و بدین ترتیب جزو علوم نظری، خواهد بود. <br />در دیدگاه ارسطو منطق در عین حالی که جزو علوم نظری است، یک علم آلی به شمار میرود. اما این آلی بودن هیچ منافاتی با نظری بودن آن ندارد. ملاک نظری بودن این است که هیچ هدف دیگری غیر از کسب معرفت یا «نظر» مورد توجه نباشد، اما ملاک غیر آلی بودن این است که هیچ هدفی غیر از کسب معرفت <em>درباره موضوع خاص آن علم</em> مد نظر نباشد. بنابراین ملاک نظری بودن و ملاک غیر آلی بودن یکی نیست. و به همین جهت یک علم میتواند نظری و در عین حال آلی باشد
ارسطو,تقسیمبندی علوم,علوم نظری,فلسفة أولی,«موجود»,منطق,صادق,علم آلی
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_126.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_126_5639a01c14b37dfb89535ca63249839e.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
6
10
2012
08
22
همارزی تکامل نهاد اخلاق در فرد و نوع با رجوع به اندیشة فروید
97
116
FA
احمدعلی
حیدری
استادیار دانشگاه علامه طباطبایی
aah1342@yahoo.de
مهدی
هاتف
کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی
تبیین فروید از نهاد اخلاق و نسبت آن با روان آدمی در دو پروژه جداگانه صورت میپذیرد. در پروژه نخست استقرار احساس اخلاقی در روان فرد توضیح داده میشود و در دیگری توضیحی برای چند و چون پیدایش و استمرار نهاد اخلاق در نوع آدمی ارائه میگردد. تلاش این مقاله بر آن است که به ربط و پیوند این دو پروژه بپردازد. نخست تقریری از این دو پروژه ارائه میگردد به گونهای که امکان مقایسه و سنجش نسبت آن دو را فراهم کند. مدعای اصلی این مقاله که همانا رای مختار فروید است به همارزی این دو پروژه تعلق میگیرد، بدین معنا که میتوان میان مفاهیم بنیادی و سازوکار کلی نهاد اخلاق در این دو پروژه تناظری یک به یک برقرار کرد. جایگاه این اصل در اندیشه فروید، خود محل بحث است. اینکه آیا این اصل نتیجه گفتار اوست و فروید در دفاع از آن ادلهای جداگانه ارائه میکند یا آنکه آن را همچون اصلی موضوعه به خدمت میگیرد. در ادامه توضیح داده میشود که همارزی این دو پروژه را میتوان به همارزی دو مفهوم مرکزی آنها تحویل کرد؛ مفاهیم حکم اخلاقی، در معنای ارسطویی-کانتی آن، و مفهوم تابو، به معنایی که نزد مردمشناسان به کار رفته است. در پایان نیز وجوه اشتراک و تمایز این دو مفهوم به بحث گذاشته میشود و از این رهگذر ملاحظاتی نقادانه در خصوص رهیافت فروید به نهاد اخلاق ارائه میگردد.
فروید,احساس اخلاقی,فراخود,تبارشناسی اخلاق,حکم اخلاقی,تابو
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_127.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_127_964da7d576410791374217cb5aec92be.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
6
10
2012
08
22
نقش ادراک در عینیت اعیان از منظر فلسفه هوسرل
119
137
FA
محمود
صوفیانی
orcid 0000-0003-180
دانشجوی دکتری فلسفه جدید و معاصر دانشگاه شهید بهشتی
m.sufiani@yahoo.com
احمدعلی
اکبرمسگری
استادیار گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی
مسأله عینیت یکی از بحثهای اساسی و دشوار در فلسفه جدید و معاصر است. در این مقاله سعیمان بر این خواهد بود که این مسأله را از منظر پدیدارشناسی استعلایی هوسرل و مفاهیم جدیدی که عرضه میکند مطرح کنیم. از آنجا که ادراک به ویژه ادراک حسی از لحاظ قصدیت و عمل قصدی منطوی در آن به عنوان پایینترین لایه مراتب عینیت میتواند در راهیابی به عینیت سایر اعیان چه واقعی و چه غیر واقعی (ایدهآل) به عنوان مبنا عمل کند مورد توجه ما در نوشته حاضر بوده است. در این راستا عینیت خود ادراک حسی و نقش آن در هدایت ذهن به سوی اعیان ماهوی و مثالی و برعکس نقش اعیان اخیر و سهم آنها در عینیت خود ادراک مورد بحث قرار خواهد گرفت. با توجه به اینکه مقوله عینیت و مقوله بداهت در فلسفه هوسرل کاملا متضایفند و معنای بداهت در این فلسفه به شیوهای خاص و به عنوان امری خود-داده از همان ابتدا خود را در پایینترین سطوح یعنی در سطح اعیان ادراک حسی نشان میدهد و بداهت و عینیت ادراک حسی از این منظر مطرح میگردد، نظرگاه انتقادی پدیدارشناسی هوسرل شالوده استوار و جدیدی را برای عینیت معرفی میکند مشروط بر اینکه این نظرگاه با تمام وسعت و جامعی اش به طور صحیح در نظر گرفته شود.
عینیت,بداهت,قصدیت,ادراک حسی,پدیدارشناسی استعلایی
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_128.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_128_0b2861e9e24a1ccc6d83d2e30b8496bf.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
6
10
2012
08
22
تجربهگرایی و چالش تحلیلیها
139
158
FA
رضا
صادقی
استادیار گروه فلسفه دانشگاه اصفهان
rezasadeqi@gmail.com
با اینکه در چند دهة اخیر دیدگاه پوزیتیویستها پیرامون تمایز تحلیلی- ترکیبی با نقدهایی جدی روبرو شده است اما هنوز نتایج اصلی این تمایز مانند انکار واقعگرایی در دو حوزة ریاضی و منطق و جدایی دانش و ارزش تا حدود زیادی در فلسفة علم معاصر باقی است. در این نوشتار ضمن بررسی مشکلات متعدد تجربهگرایان در تبیین جایگاه معرفتی تحلیلیها استدلال خواهد شد که رویکرد کواینی نیز با اینکه بن بست نگاه پوزیتیویستی در خصوص تحلیلیها را اعلام میکند اما نه تنها در ریاضی و منطق از قراردادگرایی پوزیتیویستی، که با هر گونه جستجو و گفتگوی علمی در تضاد است، جدا نمیشود بلکه این قراردادگرایی را به حوزة علوم تجربی نیز بسط میدهد. نگاه دوباره به واقعگرایی در دو حوزة ریاضی و منطق به عنوان راهی برای خروج از این بن بست پیشنهاد پایانی این نوشتار است. در این پیشنهاد با اشاره به پارهای از قابلیتهای فلسفة ارسطویی در حل مسئلة تحلیلیها از آن برای تقویت واقعگرایی در این دو حوزه استفاده خواهد شد.
تحلیلی,پوزیتیویسم,این همانی,قراردادگرایی,واقعگرایی
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_129.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_129_0deaa032fb93a18ad1278f1532bed455.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
6
10
2012
08
22
تفسیر واسازانة هایدگر از افلاطون در پرتو کتاب آموزة افلاطون در باب حقیقت1
159
180
FA
علیاصغر
مصلح
دانشیار فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی
رضا
دهقانی
دانش آموخته کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی
تفسیر هایدگر از افلاطون مربوط به دورة دوم اندیشة وی موسوم به چرخش است. او در کتاب <em>آموزة افلاطون در باب حقیقت</em> به تفسیر تمثیل غار افلاطون میپردازد. هایدگر در این کتاب از طریق واسازی سنت مابعدالطبیعی در افلاطون به ارائه نظر خود میپردازد. پیش از آن در هستی و زمان نیز به مسئله حقیقت پرداخته بود. در آن جا حقیقت به معنای مطابقت و حقیقت به معنای آشکارگی را دو معنا از حقیقت در طول هم میدانست که اولی شرط تحقق دومی بود. لیکن در دوره چرخش این دو معنا را مقابل هم قرار داده، به معنا یا برداشت دوم اصالت بخشید. به نظر هایدگر فیلسوفان پیشاسقراطی هستی را به مثابه امر ناپوشیده (الثس) درک میکردند اما با تمثیل غار افلاطون تغییری در ذات حقیقت روی داد و حقیقت از آشکارگی به مطابقت تبدیل شد، و این آغاز مابعدالطبیعه بود. وی در کتاب آموزه افلاطون در باب حقیقت با تفسیر واسازانه تمثیل غار افلاطون به تفسیر تاریخ مابعدالطبیعه مینشیند. به نظر هایدگر تمامی صور مابعدالطبیعی حتی بشرانگاری یا فلسفههای معاصر ناشی از بسط این تغییر در ذات حقیقت است. اکنون فوریترین وظیفهیما تأمل کردن بر نخستین آغاز و درک فیلسوفان پیشاسقراطی از هستی است.
الثیا,حقیقت,مابعدالطبیعه,افلاطون,سنت,چرخش,مطابقت,تمثیل غار
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_130.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_130_45bc508677ce4c6eaceee4fc6ae27155.pdf