پردیس بقالی؛ محمدرضا عبدالله نژاد
چکیده
علیرغم فعالیت فلسفی ویتگنشتاین در بریتانیا و تعلق فکری وی به فلسفه تحلیلی، عناصر غیرتحلیلی نیز در افکار وی وجود دارد که این عناصر ریشه در تفکر آلمانی، به ویژه فلسفه انتقادی کانت دارد. پس میتوان ...
بیشتر
علیرغم فعالیت فلسفی ویتگنشتاین در بریتانیا و تعلق فکری وی به فلسفه تحلیلی، عناصر غیرتحلیلی نیز در افکار وی وجود دارد که این عناصر ریشه در تفکر آلمانی، به ویژه فلسفه انتقادی کانت دارد. پس میتوان عناصری از افکار کانت را در فلسفه ویتگنشتاین دید. نوشته حاضر با تمرکز بر این عناصر و رگههای کانتی در اندیشه ویتگنشتاین از قبیل: نقد مابعدالطبیعه، ترسیم حدود حس و تجربه، تمایز میان گفتنی و شناختنی/ نشان دادنی، استعلایی دانستن منطق و اخلاق، مسئله علم و فلسفه و رد زبان خصوصی نشان میدهد که اولا،ً این عناصر و رگهها نه تنها در رساله بلکه در پژوهشهای فلسفی نیز قابل ملاحظهاند. ثانیاً، میان مفسرین ویتگنشتاین در این زمینه اختلاف نظرهایی وجود دارد. به عنوان مثال پیتر هکر با خوانش استعلایی رساله و پژوهشهای فلسفی مخالف است و معتقد است براهینی که ویتگنشتاین ارائه میدهد نمیتواند صفت استعلایی به خود بگیرد و به طور کلی، کانت و ویتگنشتاین برداشت یکسانی از براهین استعلایی نداشتند. سرانجام با ملاحظه و بررسی مباحث مذکور، این پرسش مطرح میشود که آیا میتوانیم وجود رگههای کانتی مشترک در رساله و پژوهشهای فلسفی را دلیلی بر وحدت اندیشه ویتگنشتاین لحاظ کنیم. در این خصوص نیز میان مفسرین ویتگنشتاین همواره تردیدهایی وجود دارد.