مسعود علیزاده اقدم؛ محمد رضا عبداله نژاد
چکیده
مقاله حاضر، بخشی است از تحقیقی درباره رابطه سه نقد در فلسفه کانت، مبتنی بر مفاهیم اساسی فلسفه انتقادی. یکی از این مفاهیم، طبیعت است. طبیعت در فلسفه انتقادی، مجموعۀ متعلَقهای فعالیت حکمکردن است، و چون ...
بیشتر
مقاله حاضر، بخشی است از تحقیقی درباره رابطه سه نقد در فلسفه کانت، مبتنی بر مفاهیم اساسی فلسفه انتقادی. یکی از این مفاهیم، طبیعت است. طبیعت در فلسفه انتقادی، مجموعۀ متعلَقهای فعالیت حکمکردن است، و چون این فعالیت، بنحو خودآیین یعنی مطابق اصول استعلایی انجام میگیرد طبیعت نیز افقی است که با این اصول تقویم میشود. طبیعت در نقد اول، قلمرو متعلَقهای شناختِ متناهی از جهت صورتشان است، و توسط اصول استعلایی فاهمه تقویم میشود. تقویم ماتقدم صورت عین و نه مادهاش، متوقف است به تناهی شناخت انسان. طبیعت در نقد دوم، قلمرو متعلَقهای عقل عملی است که ارادههای آزادند و توسط قانون اخلاقی تقویم میشود. غایتبودن این طبیعت، نشان تناهی عمل انسان است. طبیعت در نقد سوم، افقِ ماتقدمِ گشودهشده توسط اصل استعلایی حکم تأملی است یعنی حوزهای است که در آن انسان به تأمل در متعلَقهای شناخت از جهت کثرت و عدم ضرورتشان میپردازد، که این نیز وجه دیگری از تناهی در شناخت انسان است. بدینسان سیر تحلیل طبیعت در سه نقد، سیر تحلیل تناهی انسان است. این تحلیل در تمامیتش نشان میدهد که انسان، یعنی موجود آزاد متناهی در جهان محسوس، به چه معناست. چنین است که تحلیل کانت از مفهوم طبیعت در سه نقد، بخشی از تلاش اوست در جهت پاسخدادن به آن سؤال واحد که به گفته او مسئله اصلی فلسفه انتقادی است: «انسان چیست؟»، و چنانکه میبینیم فهم این پاسخ، و ازینرو فهم فلسفه انتقادی، فقط با درنظرآوردن هر سه نقد ممکن میشود.