عبدالحمید محمدی؛ علی پایا
چکیده
ویتگنشتاین در معرفتشناسی خود به «یقین» معتقد است ولی آن را نه از جنس معرفت بلکه فقط زیربنای آن میداند. در اندیشه او معرفت در بازیهای زبانی عمومی خلاصه میشود، و بازیهای زبانی بر یقینیاتی ...
بیشتر
ویتگنشتاین در معرفتشناسی خود به «یقین» معتقد است ولی آن را نه از جنس معرفت بلکه فقط زیربنای آن میداند. در اندیشه او معرفت در بازیهای زبانی عمومی خلاصه میشود، و بازیهای زبانی بر یقینیاتی تردیدناپذیر بنا میشوند. به نظر ویتگنشتاین شکاکیت بیمعناست و اگر یقینی وجود نداشته باشد حتی شک کردن هم معنایی ندارد. از دید او شک [نسبی] و شناخت مقولههای معرفتی و شک مطلق و یقین مقولههای غیرمعرفتیاند. دسته اول معنادار و صدق و کذبپذیر و دسته دوم بیمعنا و صدق و کذبناپذیرند. در این نوشتار به طور عمده به دو موضوع پرداخته شده است: 1- تبیین جایگاه یقین از نظر ویتگنشتاین در مقایسه با مقولاتی مانند شک و شناخت 2- ارزیابی نقادانه رویکرد ویتگنشتاین در حوزه یقین از منظر عقلانیت نقاد. استدلال اصلی مقاله آن است که: 1-ویتگنشتاین گرچه یقین را بیمعنا میداند و از نظام معرفتی خود خارج میکند ولی در عوض جایگاه ویژهتری برای آن قائل میشود و آن را عینی و به عنوان زیربنا و بستر شکلگیری کل معارف بشر معرفی میکند 2- تلاش ویتگنشتاین در نشان دادن عینیت یقین مورد نظرش به دلیل برتر نشاندن معنا از حقیقت در تکاپوهای معرفتی و تکیه به شماری تعاریف که کفایتشان محل تامل است، قرین توفیق نبوده است.