مهرناز اسماعیلی بروجنی؛ امیدوار مالملی؛ سید علی سهراب نژاد
چکیده
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که آشنایی زدایی (Defamiliarization) اساسا رویکردی فلسفی به پدیده ها مخصوصاً در ساحت زبان و ادبیات و شعر است. در این راستا رویکرد ساختارشکنانه دریدا به مثابه تفاوط قرابت بیشتری ...
بیشتر
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که آشنایی زدایی (Defamiliarization) اساسا رویکردی فلسفی به پدیده ها مخصوصاً در ساحت زبان و ادبیات و شعر است. در این راستا رویکرد ساختارشکنانه دریدا به مثابه تفاوط قرابت بیشتری با مفهوم آشنایی زدایی شکلوفسکی دارد.. اساساً ذهنیت ما امری زبانی است و در این میان شعر تبلور این نوع ذهنیت است. از این رو می توان گفت که ذهنیت در بافت زبانی ساخته می شود و در تفکر پساساختارگرایانی مثل بارت، دلوز، دریدا، لیوتر این ساخته شدن همواره در قالب زبان شکل می گیرد. آنچه بطو خاص در تفاوط(difference) دریدایی و بطو عام در آشنایی زدایی شکلوفسکی در خصوص زبان حائز اهمیت است این است که هرگز نمی توانیم بگوییم کاملاً به معنای یک کلمه یا جمله یا عبارت رسیده ایم و دیگر تمام. معنا هرگز در یک جهان به طور تمام و کمال حضور ندارد؛ لیکن در این نوشتار به هنجارگریزی به مثابه آشنایی زدایی در اشکال مختلف می پردازیم و به یکی از این هنجارگریزی ها یعنی از نوع آوایی بسنده کرده و به مصادیقی از اشعار شاعران معاصر ایران از طیف سنتی و رمانتیک در تایید این نوع هنجارگریزی اشاره می کنیم. شاعران مورد بحث در این مقاله عبارتند از سیمین بهبهانی، ملکالشعرای بهار، فریدون مشیری و حمید مصدّق.