عبدالحمید محمدی؛ علی پایا
چکیده
ویتگنشتاین متاخر هر نوع شناختی را در قالب بازیهای زبانی معرفی میکند که بر شکلهای زندگی مبتنیاند. از جمله لوازم دیدگاه او در دوره متاخر تاملات فلسفیاش، یکی نیز این است که بازیهای زبانی خاص به ...
بیشتر
ویتگنشتاین متاخر هر نوع شناختی را در قالب بازیهای زبانی معرفی میکند که بر شکلهای زندگی مبتنیاند. از جمله لوازم دیدگاه او در دوره متاخر تاملات فلسفیاش، یکی نیز این است که بازیهای زبانی خاص به اعتبار ارتباط وثیق با اشکال زندگی خاصی که در درون آنها ظهور یافتهاند، نوعی رابطه قیاسناپذیری با هم دارند. هر فردی صرفا از طریق اشکال زندگی و بازیهای زبانی خاص خود میتواند نسبت به جهان شناخت پیدا کند و از آنجا که اشکال زندگی قیاسناپذیرند درک درستی از شکل زندگی دیگران نخواهد داشت و قادر به نقد و ارزیابی شناختهای آنان نخواهد بود؛ مگر آن که شکل زندگی مألوف خود را ترک کند و شکل زندگی دیگری را که خواهان شناخت آن است درونی کند، یعنی به یکی از اعضای جامعهای که بر اساس شکل زندگی مورد نظر پدید آمده است، بدل شود. در مقابل، پوپر با در نظر گرفتن واقعیت بیرونی به عنوان معیار عینیت، بر شناخت عینی تاکید دارد و معتقد است که رشد معرفت انسان از طریق نقد و ارزیابی نقادانه شناختهای پیشین و عرضه مستمر گمانههای جدید برای فراچنگ آوردن واقعیت و نقد مستمر آنها صورت میگیرد. در این مقاله، به دنبال شرح کوتاهی از رویکردهای فلسفی ویتگنشتاین و پوپر (بخشهای 1 و 2) و توضیح مختصری در خصوص سویه ضد نسبیگرایانه عقلانیت نقاد (بخش 3)، رویکرد نسبیگرایانه ویتگنشتاین را از منظر عقلانیت نقاد مورد نقد و ارزیابی قرار میدهیم (بخش 4). آخرین بخش نوشتار (بخش 5) به نتیجهگیری کوتاهی از مباحث ارائه شده اختصاص دارد.