پریسا شکورزاده؛ علی فتح طاهری؛ عبدالرزاق حسامی فر
چکیده
دلوز در نقد هستیشناسی ذات در کتاب منطق معنا به ارائه «هستیشناسی معنا»ی خود میپردازد که مفهوم «معنا» بهعنوان نقطه مرکزی این هستیشناسی به منظور پیوند هستی و اندیشه در آن طرح میشود. ...
بیشتر
دلوز در نقد هستیشناسی ذات در کتاب منطق معنا به ارائه «هستیشناسی معنا»ی خود میپردازد که مفهوم «معنا» بهعنوان نقطه مرکزی این هستیشناسی به منظور پیوند هستی و اندیشه در آن طرح میشود. وی با استفاده از منطق رواقی و مفاهیمی همچون لکتا، رخداد، اثر، بیان، و ... و همچنین با به کارگیری مفاهیم نسبت واگرایی و همگرایی بین سِریهای تکینگی-رخدادهای لایبنیتس، جایگاه هست-منطقی «معنا» را اثبات میکند. بدینترتیب، هدف از این مقاله بررسی مفهوم «معنا» در کتاب منطق معنای دلوز و ارائه تبیینی از هستیشناسی/منطق معنای اوست. بدین منظور، پس از نظری اجمالی بر بستری که نظریه معنا در آن طرح میشود و از این نظریات گسست مییابد، در جهت موضعیابی معنا در اندیشه دلوز پیش میرویم و با ترسیم پیوندهای معنا با مفاهیم و ایدههای دیگر میکوشیم به فهم هستیشناسی/منطق معنا نزدیکتر شویم و موضع دووجهی معنا را روشن سازیم. بر این باوریم که این گامها در نهایت میتواند نسبت زبان و هستی را در فلسفه دلوز آشکارتر کند.