دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
انقلاب های علمی و پیشرفت: تأمّلی در فلسفه علم کوهن و بسکار
1
16
FA
مریم
پوست فروش
دانشجوی گروه فلسفه علم، دانشگاه صنعتی شریف، تهران، ایران
mpoostforush@gmail.com
مصطفی
تقوی
0000-0002-7755-1375
استادیار گروه فلسفه علم، دانشگاه صنعتی شریف، تهران، ایران
taghavi11@yahoo.com
10.22034/jpiut.2021.43132.2728
تبیینِ پیشرفت علم، یکی از مباحثی است که همواره در فلسفه علم مورد توجّه بوده و روایتهای مختلفی در خصوص اینکه پیشرفت چه زمانی حاصل شده و چه معیارهایی برای پیشرونده بودن یک نظریه در نظر گرفته میشود، ارائه شده است. از چالشهای مهم در مبحث پیشرفت، تغییرات ریشهای در نظریههای علمی است که از آن با نام انقلابهای علمی یاد میشود. کوهن، این انقلابها را گسستهایی در تاریخ علم میپندارد و اگرچه با اشاره به فعّالیّت جورچینیِ دانشمندان، به پیشرفت در دوره علم عادی اذعان دارد، امّا با مطرح کردن قیاسناپذیر بودن پارادایمها، از تبیینِ پیشرفت در انقلابهای علمی ناتوان است. درمقابل، بسکار با توصیفِ لایهمند بودن جهان، علم را فرایندی مداوم و پیوسته میپندارد که با هدفِ دستیابی به مکانیزمها و ساختارهای علّی، به کشف و توصیفِ لایههای جدید و عمیق میپردازد که پایانی برای آن قابلتصوّر نیست. او پیشرفت را بر همین مبنا تبیین کرده و معتقد است علم، در حرکت به سمتِ لایههای زیرین، هم امکانِ پیشرفت دارد و هم تغییر. در این مقاله ضمنِ شرح نظریه پیشرفت کوهن و بسکار، به بررسی جنبههای معرفتشناختی و هستیشناختی این دو دیدگاه پرداخته شده تا عدمِ توانایی کوهن در تبیین پیشرفت در انقلاب را در پرتو آراء بسکار، بررسی کنیم.
روی بسکار,توماس کوهن,پیشرفت در علم,انقلاب علمی
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12677.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12677_0fc36df403d17288d9aec6cbf90433b0.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
«دمکراسی شهرستانگرا»: تحلیل تطبیقی «دمکراسی شهرستانگرا» و «دمکراسی پایتختگرا» در «فلسفه سیاست» تکویل
17
41
FA
شیرزاد
پیک حرفه
0000-0001-6822-6901
استادیار گروه فلسفه، دانشگاه بین المللی امام خمینی (ره)، قزوین، ایران.
shirzad.peik@gmail.com
10.22034/jpiut.2021.42609.2702
چرا «دمکراسی»، چونان مفهومی فلسفی، فقط در برخی از جوامع نهادینه میشود و در جوامع مختلف نمودهای مختلفی مییابد؟ چرا «دمکراسی» در برخی از جوامع «از پایین به بالا» و «شهرستانمحور» است اما در برخی دیگر از جوامع «از بالا به پایین» و «پایتختمحور» است؟ «دمکراسیهای شهرستانگرا» چهمزیتهایی و «دمکراسیهای پایتختگرا» چهمعایبی دارند؟ این مقاله، با تحلیل تطبیقی این دو نوع دمکراسی براساس «فلسفه سیاست» توکویل، در پی یافتن پاسخ این پرسشهاست. این مقاله، پس از واکاوی علل پیدایش این دو گونه متفاوت از دمکراسی، پیامدها، مزایا و معایب آنها را بررسی میکند و نشان میدهد دمکراسی، پیش و بیش از آنکه مفهومی سیاسی چونان شیوهای از زمامداری باشد، مفهومی فرهنگی چونان شیوهای از زندگی است و در فقدان «دمکراسی فرهنگی» و «فرهنگ و خلقوخوی دمکراتیک»، «دمکراسی سیاسی»، خود، به گونه جدیدی از «ستمگری» تبدیل میشود و «دمکراسی مرکزگرا»، که به شهرستانها بیتوجه است و فقط به پایتخت توجه میکند، با «روح فلسفی دمکراسی» ناسازگار است.
دمکراسی,شهرستان,دمکراسی شهرستانگرا,جامعه مدنی,تکویل
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13490.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13490_595f337ed63e6ee455804e783442ea36.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
تحلیل عینیت علمی در مسأله ارزشباری علم
42
64
FA
غلامحسین
جوادپور
موسسه پیوهشی حکمت و فلسفه
qhjavad@yahoo.com
10.22034/jpiut.2021.41631.2664
تأثیر ارزشها بر علم این واهمه را برای برخی فیلسوفان علم پدید آورده است که رسالت اصلی علم، یعنی عینیت خدشهدار شود. تلقی سنتی از عینیت ـ که در گرو عینیت متافیزیکی است ـ معمولاً مطابقت تصویر ذهنی با واقع خارجی و مستقل بوده است؛ اما با دشواری دستیابی به آن و نیز تنوع مبانی معرفتی مدرن، تلقیهای جدیدتری از آن ارائه شده است که در مسأله ارزشباری علم نیز اثرگذارند. پیوند دادن عینیت با عنصر اعتماد یا کمال معرفتی یا خلوص از ارزشهای غیرعلمی و گرایشهای شخصی، نمونههایی از این رویکردها هستند. با این همه، در برخی رویکردهای جدید بین مراد از عینیت و روش دستیابی به آن و عوامل مؤثر بر آن خلط شده است. عینیت بهمعنای مطابقت علم با واقع خارجی (متعلق علم) است و پس از روشن شدن مبنا درباب اینکه چنین چیزی ممکن و قابل دسترسی است یا نه، درباره روش رسیدن به این مطلوب و نیز موانع آن بحث میشود. این عینیت شامل دو مرحله فرآیندی و برآیندی است و نتایج علمی در صورتی عینی خواهند بود که فرآیند علم، عینی و خالی از عوامل و ابزار غیرعینی باشد. اثرگذاری ارزشها بر علم نیز تا زمانی که این مؤلفه مهم (مطابقت) را خدشهدار نکند، چندان چالش مهمی برای علم به شمار نمیآید.
علم ارزشبار,عینیت,ذهنیت,ارزشهای غیرعلمی,واقعگرایی
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12857.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12857_1e54601ac5bf20831fba71225bd7e801.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
بررسی دیدگاه امام محمد غزالی در باب نسبت اختیار و ضرورت علّی
65
80
FA
کیقباد
دانشیان کنانلو
0000-0003-4406-8042
دانشجوی دکتری، گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران
k.daneshian1354@gmail.com
سیدابراهیم
آقازاده
استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز، ایران.
aaghazadeh46@yahoo.com
توکل
کوهی گیگلو
استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی، واحد اهر، دانشگاه آزاد اسلامی، اهر، ایران
kohi.tavakkol@yahoo.com
10.22034/jpiut.2021.46862.2892
رابطه اختیار با قاعده فلسفی «جبر علّی و معلولی» از مسائلی است که محل نزاع میان اندیشمندان اسلامی، از حکما و متکلمان و اصولیان بوده است. مشهور حکمای اسلامی اختیار را در تعارض با این قانون عقلی و ضروری نمیدانند ولی برخی متکلمان از جمله غزالی آن را منافی با اختیار دانسته اند. لذا محور این پژوهش آن است که با مطالعه و تحقیق در آثار متفکر برجسته جهان اسلام و متکلم بزرگ اشعری (غزالی) اندیشه کلامی وی را در باب نسبت اختیار و ضرورت علّی مورد بررسی و ارزیابی قرار دهد. با توجه به موضوع، این مقاله از حیث جمع آوری مطالب کتابخانهای، و از حیث روش، توصیفی – تحلیلی و از منظر هدف، بنیادی است. در این نوشتار سعی شده است پس از تبیین مفاهیم اختیار، ضرورت علّی و اراده، انگیزههای اساسی نفی علیت در نظام فکری غزالی بررسی شود. در مجموع معلوم میشود که تفکر اشعریگری بر کل نظریات غزالی سایه افکنده است و سبب جهتگیری گوناگون وی در تمام مسائل از جمله اختیار و اراده شده است. از دیدگاه غزالی اعتقاد به قاعده ضرورت علّی و معلولی مستلزم محدود بودن قدرت الهی و سلب اختیار انسان و فاعل مختار و مجبور بودن خداوند در اعمالش میشود. از این رو در پاسخ به سوال اصلی تحقیق یعنی آیا از دیدگاه امام محمد غزالی میان اعتقاد به ضرورت علّی و معلولی و اختیار فاعل مختار میتوان جمع کرد یا نه؟ میتوان گفت که در اندیشه غزالی اختیار با ضرورت علّی جمعپذیر نیست.
اختیار,مسئولیت,قاعده ضرورت علّی و معلولی,غزالی
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13322.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13322_5f5a0f81aaafbff4b587553e88eecd1a.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
نقد و بررسی ابعاد انسانشناختی دعا از دیدگاه وینسنت برومر
81
96
FA
مروه
دولت آبادی
دکتری فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی، تهران، ایران.
mdolatabadi62@yahoo.com
عین الله
خادمی
استاد گروه فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی، تهران، ایران
e_khademi@ymail.com
امیرحسین
منصوری نوری
دانشجوی دکتری فلسفه و کلام اسلامی، دانشگاه تربیت دبیر شهید رجایی، تهران، ایران
amirhoseindoa@gmail.com
زینب
درویشی
استادیار گروه معارف اسلامی، واحد اهواز، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز، ایران.
zb_darvishi@yahoo.com
10.22034/jpiut.2021.44296.2756
این پژوهش با روش تحلیلی و استنادی در پی تبیین اهم ابعاد انسانشناختی دعا از نظر وینسنت برومر است. انسان مستقل یکی از مؤلفههای اصلی دعا از نظر برومر است. اگرچه ایشان مباحث انسانشناختی دعا را از سایر مباحث متمایز نکرده است، با توجه به پیش فرضها و مبانی معرفتی ایشان نسبت به انسان میتوان گفت؛ ایمان، عشق، اختیار حداکثری انسان، آزادی و فردیت اهم ابعاد انسانشناختی دعا از نظر برومر هستند. ایشان در تبیین این مسائل انسانشناختی دعا متأثر از اگزیستانسیالیسم و الهیات گشوده است. از نظر برومر ایمان شرط لازم و مقدم دعا و ذاتی رابطه انسان با خداوند است. ایشان با رویکرد اعتدالی به مسأله ایمان، هر سه عنصر معرفت، عمل و عشق را در حقیقت ایمان مؤثر میداند. در نگرش او غایت ایمان و دعا عشق به خداوند است. برومر در پرتو اعتقاد به اختیار حداکثری انسان و فردیت او، دعا را رابطه بیناشخصی انسان با خداوند تفسیر مینماید.
برومر,انسان,ایمان,عشق,اختیار
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13043.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13043_e75e14e888b739ad373a8ee6c30f61cd.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
تبیین رابطۀ هنر و طبیعت در فلسفۀ شلینگ
97
114
FA
رکسانا
ریاحی
دانشجوی دکتری فلسفه هنر، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
roxana.riahi@gmail.com
علی
مرادخانی
دانشیار گروه فلسفه، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
dr.mordkhani@yahoo.com
محمد
شکری
استادیار گروه فلسفه، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
mohammadshokry44@gmail.com
10.22034/jpiut.2021.43136.2729
شلینگ بهمنظور دستیابی به بنیان مشترک «من» و طبیعت، با ابطال دوگانگی میان آن دو و اثبات عدم امکان تقلیل طبیعت به سلسلۀ علل و معلولهای مکانیکی، به رویکرد جدیدی در فلسفۀ طبیعت دست مییابد. او با تلفیق اصل هدفمندی درونی لایبنیتس، یگانهانگاری اسپینوزا و مفهوم کانتی غاییت به برداشت ارگانیک از طبیعت بهمثابه یک کل میپردازد و «من» را بر بنیان این طبیعت ارگانیک بنا مینهد. شلینگ به اندیشۀ حیاتگرایانۀ لایبنیتس روی میآورد تا طرحی از طبیعت بهعنوان امری خودسازماندهنده ارائه دهد و برای غلبه بر دوگانگیهای فلسفۀ مدرن از دیدگاه جوهر مشتد او بهره میبرد. بر اساس این دیدگاه هر جزء باید در خود کل را داشته باشد و هر واحد باید مشتمل بر کثرتی نامتناهی باشد، لذا تمایز میان امر ذهنی و عینی در درجه است نه در نوع؛ طبیعت سراسر زنده است و هیچ شی واقعی کاملاً غیرارگانیک نیست بلکه تنها در مرتبۀ پایینتری از ارگانیک است. برای شلینگ والاترین درجۀ ساماندهی امر نامتناهی چیزی نیست جز خلاقیت هنرمند که اوج کل قوای ارگانیک طبیعت است. پرسش اصلی این مقاله پیرامون نقش بنیادینی است که برداشت ارگانیک شلینگ در ماهیت زیباییشناسی او داشته است، در این راستا ضمن بررسی تأثیر رویکرد حیاتگرایانۀ لایبنیتس به تبیین برجستهسازی فعالیت «من» در نظام اندیشۀ شلینگ پرداخته میشود.
شلینگ,من,طبیعت ارگانیک,لایبنیتس,اسپینوزا
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12904.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12904_1b0d752139f6f2a12645ffe83117ae10.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
همسنجی قاعده بسیطالحقیقه و عبارت عرفانی «إن مسمی الله احدی بالذات کلٌ بالأسماء»
115
133
FA
مهدی
سعادتمند
0009-0002-0929-4079
استادیار گروه معارف، دانشگاه یزد، یزد، ایران.
mahdi_s_58@yahoo.com
علی
بابایی
0000-0002-2680-2824
استادیار گروه فلسفه، دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران.
hekmat468@yahoo.com
10.22034/jpiut.2021.44226.2752
قاعده بسیطالحقیقه، بیان کننده نسبت مصداق حقیقی آن یعنی خدا با عالم است. همسویی این نسبت در حکمت متعالیه و عرفان، همچنین تصریح ملاصدرا به دریافت شهودی عارفان از درونمایه این قاعده، اندیشه را به جستجوی نظائر آن در عرفان وا میدارد. نزدیکترین تعبیر عرفانی به مضمون قاعده یاد شده این سخن ابنعربی است که «إن مسمّی الله احدی بالذات، کلٌ بالأسماء»، تا جایی که میتوان آن را با اصلاحاتی، همتای قاعده بسیطالحقیقه، در عرفان به حساب آورد. معنای این عبارت، نفی کثرت بواسطه احدیت ذاتی خدا و توجیه کثرتها بواسطه صدور عالم از اسماء الهی است. این باور عارفانه، نتایجی چون؛ انتساب تمامی احکام ایجابی و سلبی به خدا، وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت، و درستی همزمان تشبیه و تنزیه را در پیدارد. بررسی تحلیلی این موارد نشان میدهد محتوای ایجابی قاعده بسیطالحقیقه در «کلالأشیاء» دانستن حقتعالی همان عبارت عرفانی است که جمع وجود خدا با موجودیت سایرین را برنمیتابد، به این معنا که وجود حق تعالی به عنوان ظاهر غیر از عالم به عنوان ظهورات اوست.
بسیط الحقیقه,وحدت,احدیت,ملاصدرا,ابن عربی,عرفان
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12717.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12717_b8309358b9dd3470ebb9fd56bcae3a52.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
امکانات قوه حاکمه تأملی در صورتبندی طبیعت حقوقی در نزد کانت
134
158
FA
علی
سلمانی
0009-0000-1919-9898
دانشیار گروه فلسفه هنر، دانشگاه بوعلی سینا، همدان، ایران
alisalmani1358@gmail.com
سعید
حاچ رشیدیان
دکتری فلسفه هنر، دانشگاه بوعلی سینا، همدان، ایران.
salmani@basu.ac.ir
10.22034/jpiut.2021.38021.2501
شاید یکی از محوریترین ایدههای کانت که تمام دورههای کار پیگیر فکری او را به یکدیگر متصل میکند، ایده طبیعت بهطور کل باشد. طبیعت بهطور کل برای کانت معادل تمامیّت و کلیّت است. قاعده این ایده بنیادین چنین است: جزئیات سرانجام باید تحت امر کلی واقع شوند تا قابل تبیین باشند. اما جالب توجه این است که این قاعده کلی که در سه دوره کار فکری کانت بدون تغییر باقی میماند، در هر دوره دلالت خاصی پیدا میکند. لذا ما در پی پاسخ به این سوال هستیم که کانت چگونه از طبیعت به عنوان امر عینی شروع میکند و سپس به طبیعت همچون ایدهآل عقل محض میرسد یا آن را همچون تمامیّت ضروری برای قوّه حکم لحاظ میکند و از آنجا به طبیعت همچون امری که دارای الزامات حقوقی است میرسد اما چنین تبدلی به طبیعتِ حقوقی و تاریخی تنها در صورتی ممکن میشود که به قوّه حاکمه تأملی -زیباییشناختی، غایتشناختی- توجه داشته باشیم. چرا که دقیقاً قوّه حاکمه تأملی است که ابزار لازم را در اختیار کانت میگذارد تا طبیعت را همچون تمامیّتی بنگرد که غایتش تحقق حقوق است. طبیعت در این معنا امری است که امیدواری را به نوع انسانی عرضه میکند.
طبیعت بهطور کل,کلیّت,تمامیّت,ضرورت,نظاممندی,نظاممندی غایتمند,همراهی همدلانه
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13320.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13320_05c5544af26c65dae9502094ba749117.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
رویکرد هرمنوتیکی به یادگیری کوانتومی
159
181
FA
احسان
صباغی نوش آبادی
دانشجوی دکتری برنامه ریزی درسی، دانشکده علوم انسانی و اجتماعی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
ehsansabbaghinoshabadi1@gmail.com
حسن
رستگارپور
دانشیار گروه تکنولوژی آموزشی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران.
h.rast1400@gmail.com
مجید
علی عسگری
دانشیار گروه علوم تربیتی (مطالعات برنامه درسی)، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران.
majidaliasgar@gmail.com
10.22034/jpiut.2021.46891.2895
این پژوهش با هدف تعیین مؤلفههای نظریه کوانتومی و با جستجو در دادههای اولیه منابع گزینش شده بر اساس پاردایم کوانتومی و با روش پژوهش هرمنوتیک فلسفی، در پی این سوال بوده است که از دیدگاه کوانتومی، یادگیری چگونه اتفاق میافتد؟ نظریه کوانتمی در مقابل نظریه سادگی شکل گرفته است. در حالی که نظریه سادگی تحت تاثیر فرهنگ مدرنیته و دیدگاههای دکارت و نیوتن قرار داشت که اعتقاد داشتند میتوان پدیدهها را به سادهترین شکل خود کاهش داد، نظریه کوانتومی بر کلگرایی تاکید دارد و معتقد است که کل اجزای هستی، پویا و در ارتباط تعاملی با یکدیگر هستند. کاهشگرایی دکارتی باعث شد به ارتباطات خطی بین پدیدهها توجه شود و بر اساس آن معتقد بودند پدیدهها قابل پیشبینی و کنترل و در نتیجه دارای قطعیت هستند اما دیدگاه کوانتومی به جای سادگی و روابط خطی به پیچیدگی و درهمتنیدگی روابط توجه دارد. مباحث مربوط به یادگیری کوانتومی تحت تاثیر نظریه کوانتومی شکل گرفتند. و با تاکید بر کلگرایی، درهمتنیدگی و ارتباط تعاملی و پیچیده بین پدیدهها هم به ظرفیتهای عینی و بیرونی و هم به ظرفیتهای ذهنی و درونی توجه کردند و تحت تاثیر دیدگاههای روانشناختی شناختی به ظرفیتهای نیمکره چپ و راست مغز در یادگیری توجه کردند. این دیدگاه به تفکر کوانتمی، یادگیری در کلاسهای پرشور و نشاط و مشارکتی، یادگیری از طریق حافظه خودآگاه و ناخودآگاه و پردازش دادهها و مفهومسازی آنها و چرخه مجدد پردازش مفهوم به عنوان داده ورودی، یادگیری دیداری، شنیداری و حسی حرکتی، یادگیری با توجه به ذهنیت و ارزشهای یادگیرنده، توجه به زمینه و بافت رویداد و یادگیری و به طور کلی به روشها و فرآیندهایی که توجه به کل پدیده و درهمتنیدگی را در موضوع یادگیری مد نظر داشتند منجر شد.
یادگیری,کوانتوم,پارادایم کوانتومی,پارادایم سادگی,یادگیری کوانتومی
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13352.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13352_edeed5c32c3db49e4df42991f1fa3d68.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
آزادی مثبت و لیبرالیسم در فلسفه سیاسی کانت
182
202
FA
علی
عابدی رنانی
استادیار گرو علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران.
aliabedi1386@gmail.com
فائز
دین پرست
استادیار گروه علوم سیاسی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران.
faez.dinparast@gmail.com
10.22034/jpiut.2021.44117.2748
موضوع این مقاله تحلیل مفهوم آزادی به عنوان یکی از مسائل بنیادین اندیشه سیاسی در فلسفه کانت است. با توجه به گونهشناسی آیزایا برلین در مورد برداشتهای مختلف منفی و مثبت از آزادی در تاریخ فلسفه، در این مقاله موضع کانت در باب آزادی در قالب دو برداشت فوق بررسی میشود. در دیدگاه کانت، عمل اخلاقی عملی با انگیزه صرفاً اخلاقی و احترام به قانون اخلاقی، بدون همراهی تمایلات انسانی است. نوعی تقابل بین تمایلات و انگیزه اخلاقی در نظریه اخلاقی کانت دیده میشود. آزادی در دیدگاه کانت به معنای کنارگذاشتن تمایلات و عمل به وظیفه اخلاقی است. تمایلات درونی در دیدگاه کانت به مثابه مانع درونی عمل اخلاقی و آزادی هستند که باید رفع یا حداقل کنترل شوند. مفهوم آزادی جایگاهی محوری در نظریه اخلاقی کانت دارد، به گونهای که آزادی محصول تبعیت از وظایف اخلاقی است، و این مفهوم ایجابی، برخلاف ادعای برلین، با توجه به ظرفیتهایی چون فردگرایی و ضابطهمند بودن کاربست آن در قالب اوامر قطعی به استبداد منجر نمیشود.
آزادی,کانت,برلین,لیبرالیسم,اقتدارگرایی
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12875.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12875_0468b0f7917628596e442d660bc2f15a.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
مقایسه آرای دیونوسیوس مجعول و سهروردی درباره زیبایی
203
225
FA
پروانه
قریب گرکانی
دانشجوی دکتری فلسفه هنر، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
gharibazin@yahoo.com
اسماعیل
بنی اردلان
دانشیار گروه پژوهش هنر، دانشگاه هنر، تهران، ایران.
bani.ardalan@art.ac.ir
شمس الملوک
مصطفوی
دانشیار گروه فلسفه، واحد تهران شمال، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
sha_mostafavi@yahoo.com
10.22034/jpiut.2020.42130.2679
نوشتههای دیونوسیوس مجعول آمیزهای از اندیشههای مسیحیت، فلسفه متاخر یونان و عمدتا فلسفه نوافلاطونی است که به دلیل تعالیگرایی او به آسانی با دین تلفیق شده است. شرح دیدگاه دیونوسیوس درباره زیبایی در رساله اسماء الهی آمده است. به نظر میرسد که آرای زیبایی وی در حکمت اشراق نیز وجود داشته باشد، برای همین میتوان مقایسهای بین آرای دیونوسیوس و شیخ اشراق در باب زیبایی را انجام داد. سهروردی با طرح مضامینی مانند نورالانوار، بصیرت بیشتر، توانایی والای عارفان در درک زیبایی، و نور مسبب زیبایی، جمال و کمال، به بحث درباره زیبایی میپردازد و دیونوسیوس در معیارهای مطروحه خود اشاراتی به تثلیث، بیانتها، مرتبط بودن با خداوند، سرچشمه زیبایی و ... میکند و در حوزههای پیدایش و تاثیرگذاری و همچنین نمود و بروز زیبایی در اشیا و اجسام و غایت نهایی دیدگاههای خود را مطرح میسازد. پژوهش بر آن است که با بررسی دیدگاههای دیونوسیوس و شیخ اشراق شباهتهای این دو دیدگاه را نشان دهد.
زیبایی,دیونوسیوس مجعول,شیخ اشراق,نور
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12040.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12040_d890a3f54633de2423be80ce9388a9e8.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
نقد جماعتگرایانه از بحران اخلاقی مدرنیته: بررسی چگونگی ساخت یک جامعۀ اخلاقی در اندیشه مک اینتایر
226
247
FA
حجت
قلندری
سردبیر مجله انستیتو سیاست ایران، http://systinstitute.com
hojatghalandari65@gmail.com
10.22034/jpiut.2021.43480.2741
چگونگی ارتباط اخلاق و جامعه، همواره یکی از مهمترین پرسشهای پیشرویِ اندیشمندان اجتماعی و فلاسفه بوده است. در آغاز دورۀ موسوم به روشنگری، اخلاقِ غایتمدار که دستاورد فلاسفۀ یونان باستان از جمله ارسطو بود، به حاشیه رانده شد و عقل خودبنیاد، در کانون همۀ داوریهای اجتماعی قرار گرفت. در واکنش به چنین وضعیتی، جماعتگرایان با نقد ارزشزدایی از فلسفه در عصر مدرن، مکانیزمی برای ایجاد ساختار اخلاقی پیشنهاد دادند که با توسل به سنت ارسطوئی قابل تحقق است. مکاینتایر، بهعنوان یکی از مهمترین اندیشمندان در نحلۀ جماعتگرایان، با تاکید بر سنت اخلاقی ارسطوئی معتقد است فرد جدا از سنت، تاریخ و ظرف جامعه نمیتواند خردمند تعریف شود و تنها میبایست بستر لازم را برای سعادت جامعه از طریق گسترش "فن اخلاقی زیستن" فراهم نمود. برهمین اساس پرسش مدنظر این پژوهش، بر چیستی رابطه جامعه و اخلاق در سنت فلسفی اندیشه غربی ازنظر جماعتگرایان و همچنین چگونگیِ ارائۀ پاسخ مکاینتایر ساخت یافته است. به نظر میرسد مکاینتایر با نقد تفکر مدرن به مسئله عقل و ارزشهای اخلاقی در جامعه از منظر رویکردهای فلسفی غرب پرداخته و مکانیزم ایجاد ساختار اخلاقی را با ایدۀ "گزینش بهترین معیارها " و "فن اخلاقی زیستن" موردتوجه قرار داده است. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی-هنجاری با درنظرگرفتن انتقادهای مطرحشده از سوی جماعتگرایان در رابطه با گسست رابطۀ اخلاق و جامعه، میکوشد تا به پیشنهادهای مکاینتایر برای تحقق ساخت یک جامعۀ اخلاقی در درون فرهنگ غربی بپردازد.
سنت,جامعۀ اخلاقی,مک اینتایر,عقل,مدرنیته
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12865.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12865_c7a15b9f380d2e609c9d45253813a75f.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
خوانش هگلی-لاکانیِ ژیژک از سوژه
248
267
FA
بیان
کریمی
پژوهشگر فرادکتری فلسفه غرب، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران
karimibaian@gmail.com
مسعود
بیننده
دکتری جامعهشناسی و پژوهشگر کردستانشناسی، دانشگاه کردستان، سنندج، ایران.
masoud.binandeh@yahoo.com
10.22034/jpiut.2020.42015.2675
ژیژک در نظرگرفتن فلسفة هگل را همچون اوج سیستمسازی و ایدهآلیسم مطلق که درنهایت تنوع و چندگانگی واقعیت را در ایده و معرفت مطلق منحل میکند، نوعی داوری شتابزده درباب فلسفه او میداند. او بر این باور است که با استفاده از لکان میتوان زنگارهای برداشت مطلقگرایانه را از سر و روی هگل پاک نمود. بر این اساس خوانش ژیژک از سوژة هگلی برخلاف متفکران سلف و معاصر وی در فضای مفاهیم لکانی و در بستر امر واقع رخ میدهد. در این راستا سوژة هگلی چیزی ازپیش- دادهشده و دارای انسجام پیشینی نیست، بلکه همواره مقید به شرایط حادث بیرونی است. هستی سوژه محصول یک نفی تمامعیار انتزاعی است که ساختار اقتدارطلب و تمامیتخواهانة نظم جوهری را به چالش میکشد. دستاویز قرار دادن لکان برای بازخوانی هگل نه به این دلیل است که ژیژک هگل را دربند نوعی فروبستگی معنایی و خودمرجعی ساختاری فرض میکند، بلکه همواره نوعی فقدان مازاد را در فلسفة روح هگل شناسایی میکند که جز با استفاده از مفاهیم روانکاوی لکانی قابل تحلیل نخواهد بود. ژیژک دیالکتیک هگل را از سطح منطق دال که در آن میل از طریق دیگری به بازشناسی دست مییابد و سوژه به صورت سوژة یک دال در نظم نمادین هضم میشود به سطح منطق امر واقعی لکان برمیکشد که در آن دیگری بزرگ کامل، وجود نداشته و همواره به صورت ناقص، خط خورده و نه-همه حول یک فقدان بنیادی ساختار یافته است. به زعم ژیژک در سوژه امری واقعی وجود دارد که غیر ممکن نیست و میلی هست که در چارچوب تولید فانتزی، دال و دیگری بزرگ نمیگنجد و این درست همان نقطهای است که سوژه در آن شکل میگیرد.
ژیژک,لاکان,هگل,سوژه,دیگری,امر واقع
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_11597.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_11597_74f88ee8eeb09eeae371073a65dbf189.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
رابطه لذت و سعادت از دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا
268
292
FA
زهرا
گنجی پور
دانشجوی دکتری فلسفه و کلام اسلامی.واحد اهواز، دانشگاه ازاد اسلامی، اهواز، ایران.
z.ganjipour2017@gmail.com
فرجالله
براتی
استادیار گرو فلسفه و کلام اسلامی، واحد اهواز، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز، ایران
farajollah.barati@yahoo.com
میثم
امانی
استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی، واحد اهواز، دانشگاه آزاد اسلامی، اهواز، ایران
meysamamani@iauahvaz.ac.ir
10.22034/jpiut.2021.43028.2724
انسانها از زمانی که پا به عرصه حیات میگذارند تا ابد با پدیدههای لذّت و سعادت مواجه هستند. این دو مفهوم بسیار به هم نزدیکاند ولی تفاوت عمده باهم دارند و آن این که لذّت در موارد لحظهای نیز به کار میرود و سعادت صرفاً در مورد لذّتهای پایدار یا نسبتاً پایدار کاربرد دارد. ابنسینا و ملاصدرا این دو مفهوم را کاملاً از یکدیگر جدا و متمایز کردند و برای آنها تعریفهای جداگانهای ارائه کردند. میان لذّت و سعادت ارتباط عمیقی وجود دارد. نفسشناسی تأثیر مستقیمی بر لذّت و سعادت دارد. با توجه به قوای ادراکی نفس، مراتب مختلفی برای لذّت و سعادت در نظر میگیرد که از میان آنها لذّت عقلانی و سعادت عقلانی یا روحانی را از جهت مدرَک، مدرِک، و کمیت و کیفیت برتر از بقیه لذّتها و سعادتها میداند. و از میان قوای نفس تنها قوای عقلانی است که با مرگ از بین نرفته و در عألم آخرت سعادت و لذّت نهایی توسط آن رقم میخورد. روشی که در این مقاله استفاده شده است توصیفی و تحلیلی است و روش گردآوری مطالب به صورت کتابخانهای است.
لذت,سعادت,نفس,ابن سینا,ملاصدرا
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12803.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12803_cbc3bf53b317a0749d9078434d99ce41.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
ویژگی های اگزیستانسیال بدن در پدیدارشناسی مرلوپونتی
293
316
FA
ندا
محجل
0000-0003-0709-9253
دانشجوی دکتری فلسفه، دانشگاه تبریز، نبریز، ایران.
nmohajel@gmail.com
محمود
صوفیانی
orcid 0000-0003-180
استادیار گروه فلسفه، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران.
m.sufiani@yahoo.com
محمد
اصغری
0000-0003-3874-4702
دانشیار گروه فلسفه، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران.
philosophy@tabrizu.ac.ir
10.22034/jpiut.2021.46602.2872
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که موریس مرلوپونتی به سان قدیس حامی بدن تحلیل پدیدارشناختی از بدن ارائه میدهد که نه از نوع روانشناختی است نه از نوع عقل گرایانه بلکه از سنخ اگزیستانسیالیستی است. میدانیم که اگزیستانسیالیسم و پدیدارشناسی در اندیشه مرلوپونتی چنان به هم جوش خوردهاند که نمیتوان به راحتی آن دو را از هم جدا کرد و به گفته پریست، مرلوپونتی این دو را در کتاب خودش در قالب تفکر «پدیدارشناسی اگزیستانسیال»(existential phenomenology) خویش خلاصه کرده است. مرلوپونتی تحت تأثیر فلسفه هایدگر تحلیلی وجودی یا اگزیستانسیال از انسان و بدنمندی او ارتباط سوژه بدنمند با جهان ارائه میدهد. در این مقاله با تمرکز بر مفاهیمی مثل مکانمندی، شاکله بدن، گوشت، غیاب بدن و نظرگاه بدنی نشان میدهیم که تحلیل پدیدارشناسانه مرلوپونتی از این مفاهیم تحلیلی اگزیستانسیال از بدن زیسته است. او این تحلیل را در مقابل تحلیلهای فلسفی از جمله فلسفه دکارتی قرار داده است و به عقیده وی ادراک حسی و بدن به عنوان بنیان آگاهی بشر در فهم او از خودش و جهان به نحو پیشاتأملی نقش مهمی دارد.
بدن,غیاب بدن,شاکله بدن,تحلیل اگزیستانسیال,پدیدارشناسی و مرلوپونتی
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13077.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13077_f0432fe17428fafea619fd5c4f91d3c7.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
نقش راجر اسکروتن در بسط زیباییشناسی تحلیلی
317
339
FA
محدثه
مرجانی
0000-0002-0176-8607
دانشآموخته کارشناسی ارشد، گروه پژوهش هنر، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.
mohadese.marjani@yahoo.com
اصغر
فهیمی فر
0000-0003-4705-7357
دانشیار گروه پژوهش هنر، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران
fahimifar@modares.ac.ir
10.22034/jpiut.2021.45070.2779
هدف اصلی این پژوهش، واکاوی اندیشههای راجر اسکروتن(1944-2020)، فیلسوف بریتانیایی، در قلمرو زیباییشناسی تحلیلی است. اسکروتن به طور خاص از پروژه نقادی قوای عقلانی کانت، و بصیرتهای ویتگنشتاین در قلمرو زبان و معانی تأثیر پذیرفته است. بدینمنظور ضمن گزارشی مختصری از منظومه فکری وی، گامهایی که وی در بسط زیباییشناسی تحلیلی(در دو بخش داوری زیباییشناختی و دستهبندی زیبایی) برداشته، استخراج شده است. این پژوهش با استناد به منابع کتابخانهای مرتبه اول، و با استفاده از روش تحلیل مفهومی صورت پذیرفته است. از منظر اسکروتن، زیباییشناسی هسته فلسفه است و اهمیت آن امروزه از سایر شاخههای فلسفه بیشتر است، حتی اگر به خاطر این رشته مرکزی به سایر شاخهها وابسته باشد. مهمترین نتایج این پژوهش عبارتند از بازسازی و بهکارگیری دو مفهوم علقه فاقد علقه و دوگانه غایت-ابزار، تنقیح اقوال مشهور برای سنجش زیبایی (لذت، مرتبه، التفات، دلیل/داوری، توصیف ابژه و حکم دسته اول) و نظریههای زیباییشناسی، رابطه امر مقدس، زیبایی و امیال در زیبایی انسانی، بهکارگیری تمایز فهم و تبیین در زیبایی طبیعی، عقل عملی در زیبایی روزمره و تمایز فانتزی-خیال و الگوی تعلق/همخوانی در زیبایی هنری.
راجر اسکروتن,زیباییشناسی تحلیلی,علقه فاقد علقه,غایت-ابزار,تخیل,میل,امر مقدس
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12830.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12830_f514496db191dbd0f60fbc8f521c5663.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
تاملی بر جایگاه جنسیت در هویت فرد: تشریح و نقد نظریه "ذات گرایی وحدت بخش" شارلوت ویت
340
357
FA
زهرا
زرگر
0000-0002-1721-7535
دکتری فلسفه، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران
zahrazargar_1367@yahoo.com
هانیه
غلامعلی
دانش آموخته کارشناسی ارشد فلسفه علم، دانشگاه امیرکبیر، تهران، ایران.
hanieh.gholamali@gmail.com
هما
یزدانی
دکتری فلسفه، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، ایران.
homa.yazdani.65@gmail.com
10.22034/jpiut.2021.43445.2738
متافیزیک جنسیت شاخهای از فلسفه فمینسیتی است که به چیستی مقوله جنسیت میپردازد. یکی از نظریهپردازان این حوزه شارلوت ویت است که در نظریه ذاتگرایی وحدتبخش، مساله جنسیت را از بعدی متفاوت مورد توجه قرار دادهاست. ویت از چارچوب استاندارد مناقشه واقعگرایی/ نامگرایی درباره جنسیت خارج شده و نقش جنسیت را در هویت اجتماعی افراد بررسی میکند. او ادعا میکند جنسیت یک اصل هنجاری وحدتبخش برای فرد اجتماعی است. در تعارضهایی که بین نقشهای اجتماعی پیش میآید، هنجارهای جنسیتی بر هنجارهای سایر نقشهای اجتماعی رجحان دارند. این هنجارها به مثابه یک کلان نقش عمل کرده و تمامی نقشهای اجتماعی فرد را ساماندهی و یکپارچه میکنند. بنابراین<strong></strong> میتوان جنسیت را به معنایی ارسطویی برای هر فرد ذاتی دانست. در مقاله حاضر نظریه ذاتگرایی وحدتبخش ویت بررسی شده و نقاط ضعف آن مورد بحث قرار میگیرد. در نهایت برای ارتقاء این نظریه و ایجاد ظرفیت اصلاح گرانه در آن پیشنهادهایی ارائه میشود.
فلسفه فمینیستی,متافیزیک جنسیت,ذات گرایی جنسیتی,ذات گرایی ارسطویی,هویت جنسیتی
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12835.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12835_2196f94c4e348923592739975d0b71c3.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
مطالعه تطبیقی آرای ژیل دلوز و نلسون گودمن در نقاشی و ادبیات مدرن با تمرکز بر مفهوم گریز از بازنمایی
358
378
FA
سارا
مشاعی
دانشجوی کارشناسی ارشد، گروه پژوهش هنر، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
s.moshaee@yahoo.com
لیلا
منتظری
استادیار گروه پژوهش هنر، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران.
leyli.mont@yahoo.fr
10.22034/jpiut.2021.44686.2764
مدرنیسم گرایشی است ذهنی و فکری از سوی انسان مدرن. ذهنی که در مواجه با بحرانهای زندگی به تغییری تازه مبدل شد و جنبههای مختلف زندگی را بهواسطه اثر هنری تجلی بخشید. عصر مدرن شروع یک تغییر اساسی بود و هنرمند با تکیه بر افکار بینهایت خویش معنای هنر را نیز دگرگون کرد. نویسنده، شاعر و نقاش مدرنیسم، هر یک با اندیشهای خلاقانه، ایده خود از مسائل پیرامون را به شیوهای متفاوت تجسم نمودند. رسیدن به تفاوتها بود که همواره ذهن پویای هنرمند مدرن را مورد کنکاش قرار داد تا از پس نیروهای ذهنگرای خویش جهانی فارغ از هرگونه بازنمایی بیافریند. از سویی، صاحبنظران با نگرشهایی نوین، نظریات ساختارشکن خود در باب مفاهیم گریز از بازنمایی را در هنر مدرن مطرح نمودند. ژیل دلوز و نلسون گودمن از جمله متفکران قرن بیستم هستند که با طرح مفاهیمی سازنده، یک پارادایم خاص را در این دوره انسجام بخشیدند. نگارنده بر این باور است که شناخت و درک آثار هنری مدرن با تکیه بر آرای این دو نظریهپرداز، مفهومی تازه مییابد. آثار تصویری و ادبی مدرن با رویگردانی از سنت بازنمایی پیشین، به فرمی ضد بازنمایانه تغییر یافتند و مدلسازی بر اساس مفاهیم این متفکران، بستری از تفکرات جدید را فراهم آورد. این پژوهش با تمرکز بر نقاشی و ادبیات بهعنوان دو عرصه هنری در تلاش است تا با پیوند میانشان، زبانی متفاوت از بازنمایی را نوسازی کند. آنچه مورد پرسش قرار میگیرد، این است که مفهوم بازنمایی در جهانبینی هنرمندان و نظریهپردازان عصر جدید مبتنی بر چه مفاهیمی بوده و چگونه تاثیر پذیرفته است؟
هنر مدرن,گریز از بازنمایی,ژیل دلوز,نلسون گودمن,نقاشی و ادبیات
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13494.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13494_dbaa0898c5152c71388212b13a4a2888.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
برهان حفره، جوهرگرایی خمینه ای و واقع گرایی وجودی
379
401
FA
سعید
معصومی
استادیار پژوهشکده مطالعات بنیادین علم و فناوری دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایران.
masoumisaeed@yahoo.com
10.22034/jpiut.2021.42502.2694
برهان حفره، بعد از مقاله ارمن و نورتن(1987) به یکی از مباحث اصلی در فلسفه فضا-زمان تبدیل شده است که بر اساس آن نوع خاصی از جوهرگرایی (جوهرگرایی خمینهای) قابل دفاع نخواهد بود؛ زیرا، به ناموجبیت رادیکال منجر میشود. در این مقاله، میکوشیم نشان دهیم اولا، نامگذاری جوهرگرایی خمینهای مناسب نیست؛ چون، همانطور که برخی از فلاسفه گفتهاند، نقاط خمینه را نمیتوان واجد این همانی مستقل دانست. ثانیا، میتوان با تعهد واقعگرایی ساختاری وجودی تلقی مناسبی از جوهرگرایی خمینهای ارائه کرد که بر اساس برهان حفره به ناموجبیت رادیکال منجر نمیشود؛ در نتیجه، برهان حفره در مورد آن کارگر نمیافتد.
جوهرگرایی,فضا-زمان,برهان حفره,واقع گرایی ساختاری هستی شناختی,رابطه گرایی
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12600.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_12600_929187e5f61f581bc19c62165372e95a.pdf
دانشگاه تبریز
مجله پژوهش های فلسفی
2251-7960
2423-4419
15
35
2021
08
23
بررسی انتقادی نسبت هنر سوررئالیسم با حقیقت با توجه به آراء هایدگر
402
420
FA
منیره
نادری
دانشجوی دکتری فلسفه هنر، دانشکده هنر و معماری، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران.
monireh.naderi@gmail.com
محمدجواد
صافیان
دانشیار گروه فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
javadsafian777@gmail.com
حسین
اردلانی
0000-0002-4390-3862
استادیار گروه فلسفه هنر، دانشکده هنر و معماری، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران
h.ardalani@yahoo.com
10.22034/jpiut.2021.46172.2834
هنر سورئال، هنری است که بر اساس نظریه ناخودآگاه فروید، توسط آندره برتون و لویی آراگون پایهگذاری شد. هنرمندان این سبک هنری در پی آزادسازی ناخودآگاه فردی و خلق کار هنری با توجه به ناخودآگاه و رویا و واپسزدگی (سرکوب) میباشند. آنها بر این عقیدهاند که منشاء خلق کار هنریشان، ناخودآگاه فردی آنهاست. این پژوهش در تلاش است تا با تکیه بر آراء هایدگر در زمینه ارتباط هنر با حقیقت دریابد که هنر سوررئال که هنرمندان آن مدعی ارتباط هنرشان با ناخودآگاه فردی بودند و از رویاها و جنون و خیالاتشان تصویر میکشیدند چه نسبتی با حقیقت دارد؟ آیا این ادعای هایدگر که «در کار هنری حقیقت در کار است» در مورد نقاشیهای سوررئال نیز صادق است؟ هدف پژوهش دریافت نسبت هنر سوررئال با حقیقت است. لذا نگارنده به عنوان نمونه به سراغ یکی از نقاشیهای رنه مگریت هنرمند مشهور سبک سورئال میرود تا با نگاهی پدیدارشناسانه به این کار هنری برجسته دریابد که چگونه میتوان فرض کرد که در این کار هنری چیزی از پنهانی به پیدایی درمیآید. این تحقیق به شیوه توصیفی تحلیلی و بر اساس مطالعه منابع مکتوب کتابخانهای صورت گرفته است.
هنر سوررئالیسم,واقعیت و رویا,حقیقت,هایدگر
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13495.html
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_13495_69c919def2caad04092541090028008a.pdf