2024-03-29T18:39:43Z
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/?_action=export&rf=summon&issue=1247
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
شناسنامه علمی شماره ۲۹ (زمستان ۹۸)
شناسنامه علمی شماره ۲۹ (زمستان ۹۸)
contents of No. 29 (winter 2020)
2020
01
21
0
0
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_9857_e122ab7fcaaab33e16528224ca365fd9.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
استقرا در سیر تحول فکری راسل
زهرا
اسماعیلی
محمد
حکاک
فلسفه راسل را میتوان به دو دوره مجزا تفکیک کرد. در دوره اول او تحت تأثیر فلاسفه پیش از خود سعی در حفظ مبناگرایی دارد و لی در دوره دوم تلاش میکند این مبناگرایی را به حداقل برساند. او در آثار اولیهاش استقرا را به دلیل بداهت ذاتی و کاربرد وسیع آن در زندگی می پذیرد و استنتاجهای استقرایی را احتمالی و نه قطعی میداند. اما در دوره دوم همانند یک تجربهگرای محض از تحلیل پدیدههای تجربی، اصولی را استنتاج می کند که اصول موضوعه علوم تجربی هستند. این اصول، ماهیت فرا منطقی دارند و جالب اینجاست که استقرا در زمره این اصول نیست. در واقع در نظر راسل ، علم وحتی فهم عادی که از طریق استنتاج نابرهانی حاصل می شود محتاج این اصول هستند. در این مقاله ما به دنبال شناخت دیدگاه راسل در باب استقرا هستیم لذا به تفصیل آنرا در دو دوره مجزا بررسی میکنیم. در دوره اول علاوه بر بیان دیدگاه راسل، به عنوان نمونه یکی از اثباتهای احتمالاتی ارائه شده برای آن خواهد آمد و در دوره دوم، علاوه بر بیان دلایل تغییر در نگرش او و تبیین دیدگاه جدیدش، اصول فرامنطقی حاکم بر استنتاج نابرهانی به همراه برخی ویژگیهای آنها ارائه میشود و در آخر، هرچند به اجمال به نقدهایی که به آن وارد شده، اشاره میشود.
راسل
استقرا
احتمال
اصول موضوعه
استنتاج نابرهانی
2020
01
21
1
24
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8195_b92228ac6ea0dfe258f6501784c21512.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
روش تقابل پدیداری و تجربه بصری ویژگیهای نوعی
مسعود
افشار
مصطفی
تقوی
در هنگام دیدن یک شیء یا وضعیت قابل مشاهده، کدام یک از خصوصیات آن را مستقیما حس میکنیم؟ به طور متعارف ویژگیهای محسوس (sensible) اشیا را در لیست مشخص و محدودی قرار میدهند. این ویژگیها برای حس بینایی با اندکی اختلاف نظر شامل رنگ، شکل، شفافیت، نسبتهای مکانی و حرکت اشیا است. بر این اساس، چیستی اشیا یا روابط میان آنها مستقیما حس نمیشود، بلکه ذهن با دخل و تصرف در کیفیات حسی، آنها را تجربه میکند. این تلقی از ادراک حسی که تنها ویژگیهای سطح پایین (low-level)، بصورت حسی تجربه میشوند، اخیرا به طور موثری در فلسفه و علوم شناختی مورد بازبینی قرار گرفته است. در این مقاله تمرکز ما بر تجربه حسی ویژگیهای نوعی اشیا و روش تقابل پدیداری در اثبات آن خواهد بود. استدلال خواهیم کرد که اگر تجربه بصری نوع طبیعی (natural kind)ممکن باشد، برخی از نظریههای ادراک حسی غیرقابل دفاع خواهند شد. پس از آن روش تقابل پدیداری (the method of phenomenal contrast) را به عنوان یک الگوی عمومی استنتاج معرفی میکنیم که هرگاه کسی بخواهد از پدیدار شناسی تجربه، مطلبی درباره محتوای تجربه استنتاج کند، باید از آن تبعیت کند. بنابراین برخلاف تصور منتقدین، این روش نه تنها در مقابل برخی از روشهای تجربی تعیین محتوا قرار نمیگیرد بلکه منطق آنها را روشن میکند. در نهایت استدلال سوزانا سیگل به نفع تجربه بصری انواع طبیعی، که در چارچوب همین الگوی استنتاجی ارائه شده را از طریق پاسخ به مهمترین انتقادات آن، تقویت خواهیم کرد و بر این اساس به نفع تجربه بصری انواع طبیعی داوری میکنیم.
محتوای غنی
روش تقابل پدیداری
سوزانا سیگل
ویژگیهای سطح بالا
تجربه بصری
2020
01
21
25
43
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8963_14211b2f070f5fdbf70dce4f3afd85e2.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
نقش دازین در هنر اندیشیِ هیدگر
بهروز
الیاسی
محمدجواد
صافیان
هنراندیشی محصول دورۀ دوم اندیشۀ هیدگر است که در آن رویداداندیشی بر هستیشناسی بنیادین سیطره مییابد. در بادی امر به نظر میآید که از نقش ویژۀ دازاین در هنراندیشی کاسته شده است؛ اما به واقع میتوان گفت وجود و دازاین برای هیدگر دو رویِ یک سکّهاند. هر جا که اندیشیدن به وجود ممکن است دازاین نیز به شکلی ناگزیر حضور مییابد و اهمیت هنر برای هیدگر از آن روست که هنر، حقیقتِ وجود را به آشکارگی میآورد. در این مطالعه تلاش میشود نقشهای متفاوت دا-زاین در هنراندیشی به دید آید. نقش دا-زاین از آن رو اهمیت مییابد که به عنوانِ گذرگاه هنر اجازه میدهد رویدادِ هنر روی بدهد و از خلال آن، خودِ وجود زبانآور شود. سپس جایگاه دا-زاینِ هنرمند و شاعر (آفریننده)، مخاطب یا نگاهدار، بررسی میشود. پس از طرح پرسش از شیوۀ بودن دا-زاین در هنراندیشی به نقشهای مختلف دا-زاین به عنوان هنرمند، مخاطب و نگاهدار پرداخته میشود. دا-زاین در هنراندیشی اگرچه نیوشای "وجود" و قابلی بدونِ فعلیت است اما مسئولیتپذیری و پروا سبب میشود بارِ امانتِ وجود را بر دوش بکشد، پیشآمدِ حوالت یک ملّت (قوم) از طریقِ او شکل میگیرد. از این وجهۀ نظر پس از ابداع و سرودن، دازاین نابود نمیگردد بلکه در کسوت مخاطب و نگاهدار، موردِ خطابِ وجود قرار میگیرد و در نهایت به این پرسش پاسخ داده میشود که چه چیزی سبب تحول در اندیشۀ هیدگر شده و او را به سوی هنراندیشی جذب کرده است.
دازاین
هیدگر
هنراندیشی
هنرمند
شاعر
رویداد
2020
01
21
45
63
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8920_2a7c3cce21b3bbe5f4743ff670c525e5.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
افشای کلیت نهفته در تکینگی: تحلیل بخش یقین حسی از کتاب پدیدارشناسی روح هگل
محسن
باقرزاده مشکی باف
محسن
حبیبی
هگل در نخستین بخش از کتاب پدیدارشناسی روح، ادعاهای مهمی از یقین حسی را مورد نقد قرار داده است که دارای اهمیت استراتژیک در کل فرایند کتاب خویش است. یقین حسی مدعی است که شناختی تکین و جزئی از ابژه بلاواسطه خود دارد؛ و از ادعای خود در سهگام و از طریق سه پناهگاهِ ابژه محض، سوژه محض و شهود محض دفاع میکند. با توجه به متن پدیدارشناسی روح، سعی به توضیح و تفسیر این مبحث شده است که چگونه هگل با استفاده از این چند اصطلاح کلیدی فلسفه خویش (که برای نخستین بار در بطن بخش یقین حسی مطرحشده و تا پایان کتاب نقش محوری ایفا میکنند)، یعنی وساطت، تلاقی سوژه و ابژه، صورت معقول کلیت در امر جزئی و همچنین قدرت نفی، میتواند به درون ادعاهای یقین حسی نفوذ کند و آنها را به تناقض درونی دچار کند و نشان دهد که یقین حسی در طی مراحل خویش بااینکه به دنبال اثبات امر تکین بوده، با این وجود در تمام تلاشهای خود، بهواقع، به اثبات امر کلی نزدیک میشده است.
هگل
یقین حسی
وساطت
قدرت نفی
سوژه
ابژه
صورت معقول کلیت در امر جزئی
2020
01
21
57
87
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8482_085cc902fddb70b37bb473cf190d13a7.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
اخلاق در سیاست، پیامد معرفتشناسی مدرن
نسترن
بالینپرست
حسن
فتحزاده
این جستار با بررسی انواع مفروض رابطه اخلاق و سیاست، مسأله تقلیلپذیری امر سیاسی به اخلاق کلاسیک را مورد بازبینی قرار میدهد. از اینرو پس از کاویدن معرفتشناسی کلاسیک، به نقد پیشفرضهای آن میپردازد. سپس به این نتیجه میرسد که هرچند اندیشه مدرن معرفتشناسی را دیگرگون ساخته است اما در رهانیدن اخلاق از پیشفرضهای نابگرایانه به جا مانده از دوران متافیزیکی ناکام مانده است. چراکه معرفتشناسی مدرن با تاریخی دانستن مفاهیم ـ از جمله اخلاق و سیاست ـ از نابگرایی و اصول مطلق فاصله گرفته است. درحالیکه اخلاق کلاسیک در جستوجوی امری ناب همچنان به دنبال فهرستی از خوب و بدهای از پیشتعیینشده میگردد. در این میان ماکیاولی از اولین کسانی است که لزوم بازنگری در نظام ارزشها و منطبق ساختن اخلاق با معرفتشناسی مدرن را تشخیص داد. وی ادعا میکند که اخلاق جدید، نه تنها قابل فروکاستن به چند اصل ازپیشموجود نیست، بلکه به عنوان یک برساخت تاریخی، خودش را در موقعیتهای مختلف بازتولید میکند. در واقع دستیابی به این اخلاق جدید، در سایه پذیرش شر و سازگاری با طبع زمانه ممکن میگردد. به این ترتیب سیاست نیز فرصتی مییابد تا به هدف اصلی خود یعنی کمینه کردن خشونت بپردازد. پژوهش حاضر ایده «اخلاق در سیاست» را به عنوان اخلاق خاص سیاستورزی مدرن معرفی میکند.
اخلاق کلاسیک
نابگرایی
معرفتشناسی مدرن
اخلاق در سیاست
اقتصاد خشونت
2020
01
21
89
108
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_9261_44eb5cbf442b5698376c8f15d9a1f04b.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
تحلیل ماهیت زبان ضمنی در فلسفه چامسکی
محسن
بهلولی فسخودی
مطابق دیدگاه چامسکی بخش اصلی دانش زبانی ما به لحاظ ژنتیکی معین شده است. بنابراین قوه زبان ذاتی بوده و این دانش ناآگاهانه یا ضمنی (tacit) در بنیان توانایی ما برای سخن گفتن نهفته است. به باور او کاربرد زبان ناشی از نوعی دانش ضمنی است که کاربر عادی زبان برخلاف زبان شناس نه به آن دسترسی آگاهانه دارد و نه قادر است در صورت لزوم آن را برای دیگری بیان کند. هدف این مقاله تحلیل ماهیت ضمنی زبان در فلسفه چامسکی است. این پژوهش با رویکرد پژوهش کیفی و با روش تحلیل مفهومی به واکاوی مفهوم زبان ضمنی و ارتباط آن با سایر مولفههای اصلی نگرش چامسکیایی درخصوص زبان از جمله توانش زبانی، زبانشناسی زایشی، دستور جهانی و برهان فقر محرک پرداخته است. با توجه به سه نقد اصلی بر دانش ضمنی زبانی، توانش ضمنی زبانی و قاعده ضمنی زبانی، ادعای دسترسی ضمنی به ذخیرهای از قواعد زبانی در فلسفه چامسکی به خوبی تبیین نشده و به لحاظ تجربی نیز قابل اثبات نیست. بنابراین هنگامی این دانش معتبر است که مبتنی بر نوعی دانش صریح زبانی از دستور زبان و قواعد باشد که به شکل گزاره بیان شده و از سوی کاربر زبان قابل تشخیص و تایید باشد.
زبان ضمنی
توانش ضمنی
قاعده ضمنی
ذاتگرایی
رفتارگرایی
2020
01
21
109
125
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_9259_da0bc349a9dbff38dd37b8ac1cbe8b48.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
پدیدارشناسی، «راه» تفکر و تحقیق
مرضیه
پیراوی ونک
تفکر که بهعنوان وجه متمایزکننده بشر از سایر موجودات است، دلیل فرهنگی خواندن انسان نیز هست. تفکر نه صرفاً یک گام یا خطی بسته بلکه یک "راه" منسجم و یکپارچه و درعینحال پرفرازونشیب است. ضرورت "به راه درآمدن" تا در وجود طالب و محقق، نهادینه و خودانگیخته نشود نمیتواند از روشنایی و پیامدهای عمیق آن بهرهمند شود. پدیدارشناسی در اصل "راه"ای برای اندیشیدن است، فراتر از آنکه در محدودهی یک مکتب فلسفی یا "روش" خلاصه شود. طریق پدیدارشناسی، تلاشی قاطعانه برای غنا بخشیدن به جهان تجربه آدمی است، جهانی که در آن وجوه مختلف پدیدههای هستی، یا کمتر موردتوجه قرار میگیرند و یا در سایه رفته و بهمرور برای ما از شکل افتادهاند. رسالت "راه" برای بازیابی و افشاگری وجوه دیگری از هر آن چیزی است که در جهان وجود دارد و ما نسبت به آن دچار غفلت شدهایم. در نوشته پیش رو نگارنده با دغدغهای هستی شناسانه و آشنایی با آسیبهای موجود در حوزه تحقیق، به گام هایی از "راه" پدیدارشناسی برای نگریستن چند وجهی و جامع به پدیده ها در راستای وفادار ماندن به آنها میپردازد و از این رهگذر به تفاوت "روش" با "راه" با تکیهبر مبانی فکری پدیدارشناسی ورود پیدا می کند تا بتواند منتقد استفاده از عنوان "پدیدارشناسی" همچون یک زیور یا صرفا به مثابه توصیفی دلبخواهی باشد.
تفکر
پدیدارشناسی
راه
روش
2020
01
21
127
144
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8587_f1a86495ac4c86b5cf048c004ed28a24.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
درآمدی به خاستگاه و قابلیتهای مقوله «حیثیت» در منطق و فلسفه اسلامی
میکاییل
جمال پور
هرچند مفهوم «حیثیت» برای مخاطبان و پژوهشگران فلسفه اسلامی ناآشنا نیست، اما به نظر می رسد تا کنون ظرفیت این مفهوم چنان که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفته است. در این مقاله پس از بیان خاستگاه حیثیت، گزارشی جامع از جایگاه و گرهگشاییهای آن در قلمرو منطق و فلسفه اسلامی، به خصوص در حکمت متعالیه، عرضه شده است. همچنین نسبت میان حیثیت با مقید بودن و اعتباریات نیز در حد امکان مورد بررسی قرار گرفته است. برای این کار مثالهای فراوانی آورده شده است تا از این حیث ابهامی در کار نباشد. سپس نشان داده شده است که این بحث چه قابلیتی دارد و در عین حال برای آنکه به درستی از قابلیت آن استفاده شود به شروطی بایستی مراعات شود. همچنین در پایان به اختصار این ایده مطرح شده است که توجه به مقوله حیثیت میتواند میان جزمیت و نسبیگرایی، راهی میانه و مطلوب بگشاید.
حیث
جهت
فلسفه
منطق
مغالطه
قید
2020
01
21
145
168
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_9850_b268fd977ca35bd09e82c7fbcf118568.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
فایده نگری و صداقت: ارزیابی نقد ویلیامز بر فایده نگری
مینو
حجت
یکی از نقدهایی که فایدهنگری را با چالش مهمی مواجه ساخته است نقدی است از جانب برنارد ویلیامز بر این اساس که فایدهنگری، در جهتِ تحصیلِ خیرِ بیشتر، افراد را از علایق و طرحهای شخصیشان بیگانه میسازد. به اعتقاد او، فایدهنگری با تکیه بر مسؤولیت سلبی که از ذاتیات پیامدنگری است، که صرفا به وضع امورِ موجود در عالم میاندیشد، مستلزم آن است که شخص از نگرشها و طرحهایی که هویت او را میسازند بیگانه شود، و صداقتاش را، که به لحاظ اخلاقی بسیار مهم است، از دست بدهد. این مقاله به تحلیل و بازنگری نقد ویلیامز نسبت به مسؤولیت سلبی میپردازد، و نشان میدهد که مسؤولیت سلبی تنها اقتضاءِ پیامدنگری نیست، بلکه اقتضاء تعقیب یک طرح و برنامهی شخصی هم میتواند باشد؛ و ربط آن را با تهدیدِ صداقت از چند جهت مورد تردید قرار میدهد. همچنین مبنایی را که برآن اساس ویلیامز فایدهنگری را موجب بیگانگی ما از احساسات اخلاقیمان میداند زیر سؤال میبرد. سپس، با طرح بعضی اعتراضات به نگرش ویلیامز و پاسخ به آنها، به بحث در بارة اهمیتِ صداقت و جایگاه آن به لحاظ اخلاقی میپردازد؛ ودر آخر، لزوم سازگار شدنِ دیدگاه اخلاقی با طرحهای عمیق شخصی به منظور حفظ صداقت را بررسی میکند.
برنارد ویلیامز
فایدهنگری
پیامدنگری
مسؤولیت سلبی
تعهدات
صداقت
2020
01
21
169
191
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8435_3c8cc82a6aac2605f44cd23065c21dc0.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
نقد نیچهای پل تیلیش بر دیالکتیک کارل بارت
حسین
خدادادی
احمد
عسگری
یکی از مسائلی که در کلام مسیحی بحثهای دامنهداری را موجب شده، تبیین نحوة رابطة میان دو قلمرو اگزیستانس (جهان اسفل) و ذات (جهان برتر) است. پاسخ به این مسئله از آن جهت که میتواند راهحلی برای معضل بیمعنایی و نهیلیسم ارائه دهد، حائز اهمیت است. معنای از دست رفتة جهان باید از راه تعامل میان خدا و جهان اگزیستانس به آن بازگردانده شود و از این رو رابطة دیالکتیکی میان این دو قلمرو ظاهراً از هم جدا افتاده میتواند در عین حال دو کارکرد معنابخشی و نجات را ایفا کند. بر اساس پیشنهاد کارل بارت، فاصلهای که جهان را از قلمرو الهی جدا کرده با تکیه بر عقل و قوای بشری قابل عبور نیست و لاجرم باید خود خدا با ارادة مطلقش وارد عمل شده و جهان را نجات دهد. در مقابل پل تیلیش معتقد است که همان نظامی که خلقت را موجب شده، از دل خود امکانات نجات را نیز ارائه میکند و این دو نمیتوانند بیارتباط باشند. بدین ترتیب برای نجات لازم نیست که نظام خلقت نقض شده و معنا از فراسوی جهان به آن افاضه شود. با پذیرش اینکه جهان بطور کامل تهی از معنا نیست میتوان از جنبة مثبت به آن «آری» گفت هر چند ضرورت «نه» گفتن به ابهامات و تضادهای جهان هبوطیافته همچنان وجود دارد. در این مقاله ضمن بررسی نظریة بارت و نقدهای تیلیش بر آن، نشان خواهیم داد که تیلیش چگونه ایدة «آریگویی» نیچه را برای ارائة دیالکتیکی ایجابی به کار میگیرد.
بارت
تیلیش
نیچه
دیالکتیک
کریسیس
معنا
نهیلیسم
2020
01
21
193
216
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8922_59ebb0a35d00b3ed5259b0407fc3ee2d.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
امپراتوری نگاه خیره: از قدرت منتشرِ فوکویی به کیچ در کوندرا (مطالعه موردی: رمان بار هستی)
عارف
دانیالی
مسألۀ اصلیِ مقالۀ حاضر این است که چه رابطهای میان مفهوم فوکویی از قدرت با مفهوم کیچ در رمان بار هستی اثر میلان کوندرا وجود دارد؟ به عبارت دیگر، پرسش محوری این است که چگونه ظهور کیچ ملازم است با مفهوم قدرتِ منتشر در جهان مدرن؟ یکی از اهداف این مطالعۀ تطبیقی که بر خوانشِ فوکویی از رمان بارِ هستی(کوندرا) متمرکز شده، این است که بدون فراروی از مفهوم سنتیِ قدرت نمیتوان پدیدۀ کیچ را در کوندرا توضیح داد. چنین دریافت متفاوتی از قدرت را فوکو در اختیار ما مینهد. فوکو و کوندرا از قدرتِ بدون سوژه سخن میگویند: امپراتوری نگاه خیره. در نگاه آنان، مفهوم قدرت/کیچ به فراسوی دوقطبیِ لیبرالیسم-کمونیسم ارجاع دارد. در این مقاله، از تقابل مفهوم قدرتِ مکانزداییشده در برابر قدرت متمرکز، زیبایی شناسیِ اتفاق در برابر زیباییشناسی همگانی، امر تکین در برابر یکسانیِ هستیشناختی، مؤلفمحوری در مقابل مرگ مؤلف، بحث میشود. این دوقطبیها، محصول چرخش مفهوم قدرت در جهان مدرن است. بنابراین، یکی از اهداف پژوهش حاضر، نشاندادن پیامدهای قدرت مدرن در چهار بُعد سیاست-زیباییشناسی-هستیشناسی-ادبیات است. کاربرد این مقاله، از یکسو، نشاندادن اهمیت نقد فلسفی در تحلیل رمان و از سوی دیگر، پیوند اندیشۀ پستمدرن با رمانهای کوندرا است.
قدرت منتشر
کیچ
زیبایی شناسیِ اتفاق
یکسانی هستیشناختی
نگاه خیره
فوکو
کوندرا
2020
01
21
217
237
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_9004_3f00073bc4d0701b3a3abaf9b515feb3.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
"مسألة ما" در اندیشة هایدگر
مسعود
زمانی
"دازاین ما"، "دازاین امروزی ما"، دازاین تاریخی ما" و نظایرشان تعابیری هستند که هایدگر بخصوص در آثار خود در نخستین سالهای پس از انتشار وجود و زمان در موارد بسیاری به کار میبرد. تکرار این تعابیر در زبان هایدگر آنقدر زیاد است که نمیتوان آنها را به لحاظ فلسفی خنثی و عاری از معنا دانست. کمی جستجو در آثار وی نیز نشان میدهد که صرف نظر از دازاین، خودِ ضمیر "ما" نیز در فلسفة او موضوعیت دارد، به طوری که میتوان سیر "پرسش از ما" را مستقلاً در آثار او دنبال کرد. مقالة پیشِ رو میکوشد اولاً موضوعیت این بحث را در فلسفۀ وی نشان بدهد و از این رو از"پرسشِ-ما" نزد هایدگر میگوید، ثانیاً معنای مورد نظر هایدگر از آن را حتی الامکان روشن نماید، ثالثاً ارتباط آن با دازاین را به بحث بگذارد که کلیدواژۀ فلسفۀ او است لااقل در وجود و زمان. چون ضمیر "ما" تشخص بالفعل دازاین را رقم میزند، آن را در اینجا "تشخّصبه- ما" یا "تشخّص از طریق ما" مینامیم. این نوشته سرانجام به نتایج و تبعات "مسئلة-ما" برای فهم فلسفۀ هایدگر، بخصوص در وجود و زمان میپردازد.
هایدگر
دازاین
دازاین امروزی ما
مسئلة ما
مابعدالطبیعه
2020
01
21
239
260
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8382_609a6271d7b24eae1c9f78e6e60289eb.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
نسبت نفس و معرفت(نقد علم حصولی) با تاکید بر انتقادهای سهرودی از مشائیان
فرحناز
شکارچی
محمدرضا
شمشیری
هاشم
گلستانی
مساله نفس از دیرباز توجه اندیشمندان مختلف را به خود معطوف داشته وموجب پیدایش عقاید گوناگون درباره آن شده است. این پژوهش در قسمت نخست به بیان نظرات فارابی و ابنسینا در مورد «تعریف» پرداخته و سپس انتقادات سهروردی بر فلسفه مشائی را در این زمینه بیان نموده ودر پایان به بیان دیدگاه سهروردی میپردازد. زیرا شناخت نفس و مظاهر و تجلیّات آن اساس و مایه شناخت موجودات به شمار میرود. بعنوان ضرورت انجام میتوان گفت نفس ما به چه طریقی به شناخت میرسد؟ مشایین قائل به شناخت اشیاء از طریق مشخص کردن حد ورسم آنها میباشند. سهروردی دیدگاه آنها را مورد نقد قرارداده واینگونه تعریفها را نادرست میداند و دیدگاه تازهای برمبنای هستیشناسی خود که مبتنی بر نور است ارائه میدهد.به اعتقاد وی نفس بدلیل نور بودنش نزد خود، ظاهر است ونور هر چقدر که نورانیتش بیشتر باشدخود آگاهی بالاتری دارد.او روشهای استدلالی وعلم حصولی را برای بدست آوردن معرفت کافی ندانسته وشناخت شهودی را لازمه آن میداندو با برابر دانستن نفس با نور به بیان دیدگاههای خودش میپردازد.
سهروردی
مشائیان
اشراق
نفس
معرفت
علم حصولی
2020
01
21
261
278
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8965_0e63d07c9cd697d1394d74a8dd086454.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
نقد و ارزیابی عدالت در اندیشه افلاطون (نظریه عدالت در رساله جمهوری)
غلامرضا
صائبی
سعید
اسلامی
افلاطون این سئوال را اساسی میدانست که کدام دولت بهتر وکدام نظم منصفانهتر و چه کسی صلاحیت حکومت بر مردم را دارد؟ از نظر افلاطون، عدالت میبایست در درون فرد و درون جامعه تحقق یابد. عدالت در شهر در سلسله مراتب طبیعی و تقسیم کار یافت میگردد. عدالت در نفس آن هنگام صورت میگیرد که هر جزء از نفس مشغول به کار خویش باشد تا هماهنگی نفس پدیدار آید. افلاطون حکومت را هنری میداند که حاکم باید نفع کسانی را که تحت حاکمیت قرار دارند را ملاحظه نماید و با در نظر داشتن میانهروی و هماهنگی از افراط و تفریط دوری کند. افلاطون دولت را مانند بدن انسان دارای سه بخش تصور میکند که در آن به جای سر و سینه و شکم، حکمرانان و پاسداران و زحمتکشان وجود دارند. آنگونه که آدم سالم و هماهنگ تعادل و تناسب به خرج میدهد، نشانه دولت بافضیلت نیز این است که هر کسی جایگاه خود را بداند. این مقاله بدنبال تبیین مبانی نظریه عدالت افلاطونی بر پایه رسالهی جمهوری و ایرادات مترتب بر آن بوده و دنبال ارایه پاسخی مطلوب به این پرسش است که از منظر افلاطون آیا عدالت، فضیلت است؟
عدالت
جمهوری
آرمان شهر
ظالم
فضیلت
2020
01
21
279
298
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8916_93fca10454848b57522799feb6b88103.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
تفسیر هایدگر از فرونسیس و رابطه آن با آگاثون (ایده خیر)
مریم
صمدیه
مجید
ملایوسفی
در دیدگاه هایدگر، آلثیا مقولهای است که به واسطه آن میتوان به رابطه بین فرونسیس و آگاثون پی برد؛ چرا که هایدگر آلثیا را در معنای یونانی آن یعنی کشف و گشودگی و نه صدق و مطابقت با واقع به کار برده است. با پذیرش آلثیا به عنوان کشف و گشودگی از دو جهت رابطه فرونسیس و آگاثون امکان پذیر میشود. اول اینکه فرونسیس از نظر هایدگر به عنوان نحوهای از کشف و گشودگی یا به تعبیر دقیقتر نحوهای از وجود دازاین است که مرتبط با پراکسیس و عمل است و دازاین را به سوی بهترین عمل یعنی نحوه وجود اگزیستانسیال رهنمون میشود و آگاثون نیز منبع آلثیا یعنی منبع کشف و گشودگی و هم چنین منشأ وجود و حتی خود وجود است. دوم اینکه هایدگر تعالی موجود در آگاثون را نه به موجودی فراتر از زمان و مکان یعنی خداوند بلکه به خود دازاین نسبت میدهد؛ به این معنا که آگاثون شامل وجود و تواناییهای موجود در خود دازاین است و تعالی دازاین نیز در گذشتن از وضعیت موجود و یا به تعبیری گذشتن از نحوه وجود اگزیستانسیل و رسیدن به نحوه وجود اگزیستانسیال است و این امر با پشت سر گذاشتن عادتها و رسیدن به کشف و گشودگی امکانپذیر میشود. از این رو آگاثون ملاک برای رفتارهای دازاین است؛ همان چیزی که هایدگر در بحث از فرونسیس به ندای وجدان تعبیه کرده و آن را ملاک برای عمل فرونتیک دانسته است؛ ندایی که از جانب خود دازاین است و او را دعوت میکند تا به نحوه وجود اگزیستانسیال برسد و بتواند خویشتن را به عنوان دازاین بشناسد و بر اساس آن عمل کند.
هایدگر
فرونسیس
آگاثون
ایده خیر
آلثیا
2020
01
21
299
316
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_9260_ea381c3a90f2aa1a8d8d1b65c54cbb06.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
تمثیل مادری-برای/به جای-مسئولیت اخلاقی در اندیشه پدیدارشناسانه امانوئل لویناس
علیرضا
صیادمنصور
اندیشه پدیدارشناسانه و اخلاقی امانوئل لویناس (فیلسوف یهودی لیتوانیاییتبار 1995-1906م) –مانند دیگر همعصران فرانسویاش- برای نقد سنتهای فلسفی پیشین، آکنده از تمثیلها و استعارههای مربوط به حیطه خانواده و نقشهای خانوادگی است. در میان این نقشها، لویناس نقش مادری را با توجه به بنیان اخلاقیای که در تمامی سنتهای فرهنگی-تربیتی دارد مورد اهتمام قرار میدهد تا بدین نمط مبنایی انفعالی-انضمامی را برای نظریه مسئولیت اخلاقی خود تدارک ببیند: این مسئولیت پیش از ورود شخص سوم و در نتیجه قدم نهادن به عرصه جامعه و سیاستْ مجال تحقق مییابد. مادری و زایندگی –در مقام پارادایم ارزششناسانه مسلّط در اندیشه لویناس- با پدیده بنیادین مسئولیت اخلاقی همبسته است زیرا جهتمندی یا مدالیته ارزششناسانه هر دو یکسان است. در مقاله حاضر -که هدف عمده آن تبیین اینهمانی ارزش تمثیل مادری با مسئولیت اخلاقی است- نشان داده خواهد شد که نظریه مسئولیت اخلاقی لویناس در قالب تمثیل مادری بهخوبی قابل طرح است و از این رو واجد سویهای جنسیتی نیز میباشد.
امانوئل لویناس
امر زنانه
دیگری
مادری
مسئولیت اخلاقی
جهتمندی ارزششناسانه
2020
01
21
317
336
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8790_976f96ae61190e07f48f9ab85abaf138.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
اندیشۀ اخلاقی ابن سینا
مهدی
قوام صفری
ابنسینا هم به هنگام بحث در باب قوای نفس و هم به هنگام بحث در باب مقدمات قیاسهای مختلف گذرا به حکمت عملی میپردازد. او در ضمن سخنانش در باب قوای نفس اخلاق را حاصل عقل عملی و در ضمن سخنانش در باب مقدمات قیاسها اخلاق را برخاسته از نوع خاصی از مشهورات (آراء محموده، که ذائعات هم مینامند) میداند که برآمده از عادت و قراردادهای اتفاقی و سنتهای باقی مانده از قدیم و مانند آن هستند. او از سویی با تلفیق این دو دیدگاه، بویژه با توجه به اینکه خود تصریح میکند که عقل عملی صرفاً بر سبیل اشتراک عقل نامیده میشود و آراء محموده هیج مبنایی جز شهرت ندارند و عقل انسان چون تنها نگریسته شود در باب آنها متوقف است و هیچ حکمی ندارد، خواننده را آمادۀ این استنباط میکند که اوصاف اخلاقی مانند خوب و بد اوصاف واقعی اشیا و احکام اخلاقی گزارههای خبری نیستند، و از سویی دیگر با قول مبهم به صدق و کذبپذیری آراء محموده و امکان اقامۀ برهان بر آنها آرای خود در این باره را دست کم در ظاهر تیره و مبهم و بنابر این تفسیرپذیر میسازد. این مقاله دو بخش اصلی دارد. در بخش نخست عقل عملی و کار آن بویژه در باب پیدایش احکام اخلاقی بررسی میشود، و در بخش دوم دیدگاه ابنسینا در باب مقدمات و مواد تشکیل دهندۀ احکام اخلاقی و خاستگاه آنها بحث میشود. این دو بررسی نشان میدهد که دیدگاه ابنسینا در باب کار عقل عملی و منشأ احکام اخلاقی جایی برای صدق و کذب پذیری آن دسته از مشهورات که آراء محموده محسوب میشوند باقی نمیگذارد و اقامۀ برهان برای آنها ممکن نیست و اگر هم پارهای از مشهورات صدق و کذبپذیر باشند در خارج از حدود احکام اخلاقی ناب واقعاند.
اخلاق
عقل عملی
مشهورات
آراء محموده
برهان
2020
01
21
337
360
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_9495_7e42c86f67ab94c5de527d2d72a4d523.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
دو روایت از تکوین مفهوم هنرهای زیبا: ارزیابی مجدد کریستلر
مهدی
کرد نوغانی
علی
سلمانی
پُل اسکار کریستلر در سالهای 1951 و 1952 این نظر را مطرح کرد که آنچه بهعنوان هنرهای زیبا میشناسیم، تا پیش از قرن هژدهم وجود نداشته است. این نظر در اندک زمانی مورد موافقت عمومی بسیاری از نظریهپردازان قرار گرفت و بعدتر برخی از دیگر نویسندگان همچون لری شاینر نظر او را بسط دادند. با این حال، برخی از نویسندگان نیز با نظر او موافق نبودند و برای مثال این نظر را مطرح کردند که مفهوم «هنرهای تقلیدی» نزد فلاسفۀ یونانی معادل هنرهای زیبای دورۀ مدرن است. از میان این منتقدان میتوان به یانگ – مترجم انگلیسی کتاب شارل باتو- اشاره کرد. این مقاله نخست این دو روایت را مختصرا شرح میدهد، سپس با ذکر برخی از ملاحظات، از نظر کریستلر دفاع میکند. این دفاع از دو جنبه مطرح میشود: یکی توجه به ماهیت هنر در عصر جدید و دیگری اشارهای به مفهوم هنرهای زیبا در ایران و سهیمشدن ما با غرب در مفهوم جدید هنرهای زیبا.
هنرهای زیبا
کریستلر
یانگ
قدیم
جدید
2020
01
21
361
388
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8219_5a13989af85c1ef3971f57cf52678447.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
پندارهگرایی ارزشی در فلسفه نیچه (بازنگری تقریری از ندیم حسین)
حمیدرضا
محبوبی آرانی
به نظر نیچه هر فرهنگی و هر شکلی از زندگی در هر سطحی که باشد، در تحلیل نهایی بر اساس قسمی توهم بنیاد شده است، خواه آن فرهنگ فرهنگ سقراطی باشد، یا آپولونی یا تراژیک. در روزگار مدرن نیز ما همچنان برای اینکه نیروی محرک فرهنگ را در اختیار داشته باشیم به توهمها نیاز داریم. اما در همینجا دچار پارادوکس، پارادوکس توهمهای روراست، شفاف یا آگاهانه میشویم. پارادوکس ما در اینجا این است که آگاهی و خودآگاهی روزگار مدرن بیمبنایی و ناراستی همه توهمهای تاریخِ گذشتهامان را برای ما برملا ساخته و ما فهمیدهایم که هر گونه ارزش یا باور ارزشی چیزی بیش از شکلی از توهم نیست. اکنون پرسش این است که چگونه میتوانیم با توهمهایی زندگی کنیم که میدانیم توهم هستند. توسل نیچه به هنر و کندو کاو در نحوه فراهم آوردن توهمهای روراست و آگاهانه از سوی هنر، به همین جهت است. بنا به یک تفسیر، هنر جایی است که در آن یاد میگیریم چگونه با توهمهای آگاهانه و در قالبی پندارهگرایانه زندگی کنیم. هنر جایی است که ما در آن از زندگی کردن با توهمها لذت میبریم و ما بهعنوان آزادهجانان آینده و فرماندهان ارزشهای نوین، میبایست از این لحاظ از هنر تقلید کنیم و شاعران زندگی خویش گردیم. مقاله حاضر به تقریر و بازنگری این خط فکری و تفسیری آنگونه که ندیم حسین مطرح ساخته می پردازد و نشان میدهد که چگونه پاسخ نیچه را میتوان در قالب پندارهگرایی ارزشی فهمید و تفسیر کرد.
نیهیلیسم اخلاقی
توهم
حقیقت
هنر
پندارهگرایی
2020
01
21
389
409
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_9364_d30843e39f92303ede572981e070cead.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
نقش فیلسوف در پدیدارشناسی هگل با نظر به آرای ویتگنشتاین
جعفر
مذهبی
در این نوشتار میکوشیم به این پرسش پاسخ دهیم: در پدیدارشناسیِ هگل فیلسوف در رسیدنِ آگاهیِ طبیعی به جایگاه فلسفه چه نقشی دارد؟ برای پاسخگویی به این پرسش، علاوه بر مقدمۀ پدیدارشناسیِ هگل به عنوان منبع اصلی، از آرای ویتگنشتاین دربارۀ نقش فلسفه در رسیدن به شناخت نیز استفاده میکنیم. مسئله اینجاست که هگل از یک سو بر آن است که آگاهی در مسیر تکاملی خویش نیازمند نقش فعالِ فیلسوفی است که در پشت آگاهی حضور دارد؛ از سوی دیگر میگوید پدیدارشناسی مسیر خودتکاملیِ آگاهی است و در نتیجه نقش فیلسوف در این میان صرفاً مشاهدهگری است. ما نشان دادیم پاسخگویی به پرسش یادشده در گرو این است که چه خوانشی از دیالکتیکِ پدیدارشناسی داشته باشیم: سلبی یا ایجابی؟ از آنجا که پدیدارشناسی برای هگل نردبانِ رسیدن به فلسفه است، برداشت ما این است که دیالکتیکِ پدیدارشناسی مستعد هر دو خوانشِ سلبی و ایجابی است. در اینجا از قیاس ویتگنشتاین و هگل استفاده کردیم و نشان دادیم سویۀ سلبیِ دیالکتیکِ هگل همانندی ویژهای با آرایِ ضدفلسفیِ ویتگنشتاین دارد، و سویۀ ایجابی رویکردهای هگل است که در مقابلِ مواضع ویتگنشتاین قرار میگیرد.
پدیدارشناسی هگل
ویتگنشتاین
هگل
نردبان فلسفه
دیالکتیک سلبی
دیالکتیک ایجابی
2020
01
21
411
428
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8218_61e737f2680a72f430ff1c1b25284bfd.pdf
مجله پژوهش های فلسفی
پژوهش های فلسفی
2251-7960
2251-7960
1398
13
29
مفهوم تجربه نزد متفکران نو-کانتی و تأثیر آن بر نوشتههای اولیهی والتر بنیامین
امیر
نصری
صابر
دشت آرا
مفهومی از تجربه که در نظام معرفتشناسانه کانت پرداخته میشود، به رغم اهمیتی که در مقام یکی از ارکان اساسی نظام انتقادی دارد، به نحوی طنزآلود تا چند دهه پس از مرگ کانت در پرده میماند. کشف و بازیابی مفهوم کانتی تجربه مرهون مساعی متفکرانی است که عموماً ذیل عنوان مکتب نو-کانتی شناخته میشوند. در مقاله حاضر، با تمرکز بر آثار یکی از برجستهترین چهرههای نو-کانتی، هرمان کوهن، نشان میدهیم که تجربه مورد نظر کانت چگونه میتواند از تلقی متعارفی که بر پایه دوگانه سوژه/ابژه بنا میشود فراتر رفته و به خاستگاه معرفت واصل شود. پس از آن، خواهیم دید که این تجربه خاستگاهی چگونه برانگیزاننده «فلسفه آینده»ای میشود که والتر بنیامین، در نوشتههای اولیه خود در دهه 1910، طرح آن را پی ریختهاست. اما این بههیچوجه به معنای آن نیست که بنیامین صرفاً مسیر متفکران نو-کانتی را ادامه میدهد: چنانکه مشاهده خواهیم کرد، برای نیل به خاستگاه تجربه، بنیامین «نقشه نبردِ» تاریخی-الهیاتیای را به کار میگیرد که با نقشه مورد استناد متفکران نو-کانتی – و خود کانت – تفاوتهای اساسی دارد.
والتر بنیامین
معرفت
خاستگاه
تجربه زیسته
حسیات استعلایی
منطق استعلایی
2020
01
21
429
450
https://philosophy.tabrizu.ac.ir/article_8808_a30653d0f77521e964758d7d352a6929.pdf