رضا مثمر
چکیده
اخلاق به عنوان یکی از موضوعهای مهم و اساسی در رسالة منطقی- فلسفی دست کم از سال ۱۹۱۶ ویتگنشتاین را به خود مشغول داشته بوده است. وی «خوبی» را به خوشکامی و «خوشکامی» را به پذیرش جهان تعریف ...
بیشتر
اخلاق به عنوان یکی از موضوعهای مهم و اساسی در رسالة منطقی- فلسفی دست کم از سال ۱۹۱۶ ویتگنشتاین را به خود مشغول داشته بوده است. وی «خوبی» را به خوشکامی و «خوشکامی» را به پذیرش جهان تعریف کرده است. با این همه کامیابی چنین برنامهای وابسته به داشتن درک روشنی از مفهوم «پذیرش جهان» است. نویسنده در این مقاله به بررسی دو تعبیر از این مفهوم خواهد پرداخت. مطابق با تعبیر اول، «فرضیة جهان واقع»، مقصود ویتگنشتاین از «پذیرش جهان» پذیرش و هماهنگی با جهانِ واقع بوده است. بر پایة نظریة جایگزین، یعنی «فرضیة جوهرِ جهان»، منظور پذیرش و هماهنگی با جوهرِ جهان بوده است. موریس و گریور نمونهای از مفسرانیاند که از فرضیة نخست استقبال کردهاند. در این مقاله نویسنده میکوشد نشان دهد گریور و موریس دلایل مناسبی برای دفاع از فرضیة جهان واقع و مخالفت با فرضیة جوهرِ جهان ارائه ندادهاند. در انتها با استفاده از آرای مگینیس راهی برای فهم توضیح «پذیرش جوهرِ جهان» نشان خواهد داد که گرفتار ایراد گریور بر فرضیة جوهرِ جهان نشود. سرانجام استدلال خواهد کرد که به رغم سرنخی که در آرای مگینیس وجود دارد خود وی در فهم ارتباط پذیرش جهان واقع و پذیرش جوهر جهان به خطا رفته است.