گل مهر مهینی؛ محمد رعایت جهرمی
چکیده
ریشه تفکرات آدورنو را میتوان در اعتقاد وی به نابودسازی آن دسته از ایدههای فلسفی دانست که بهدنبال ایجاد کلیات تغییرناپذیری در قالب نظامهای فلسفی منجمد و متقنشده هستند. به عبارت دیگر، وی بهدنبال ...
بیشتر
ریشه تفکرات آدورنو را میتوان در اعتقاد وی به نابودسازی آن دسته از ایدههای فلسفی دانست که بهدنبال ایجاد کلیات تغییرناپذیری در قالب نظامهای فلسفی منجمد و متقنشده هستند. به عبارت دیگر، وی بهدنبال نجاتبخشی جزئیات دورمانده از ایدههای مطلق و یکسانسازی است که خرد و کلان یا جزء و کل را به گونهای مشابه، در خود میبلعند. آدورنو، رؤیای دست یازیدن به تفکری منظومهای را در روش فلسفی خاص خود، تحت عنوان دیالکتیک منفی، جستجو میکند. در این روش، نااینهمانی، دیگر در زیر چتر اینهمانی کاذب قرار نخواهد گرفت؛ چرا که سنتزسازی دیگر معنایی ندارد و حقیقت در لابهلای نفی و کشمکشی بیپایان، ردیابی میشود. لذا وی، هدف اثر هنری را در نوعی آشتیناپذیری با هرکلیتی تعریف میکند. به باور آدورنو، این کلیت در عرصه فرهنگ و هنر با سویهای پراگماتیک در پدیدهای تحت عنوان صنعت فرهنگ ظهور بیشتری مییابد؛ چراکه آثار هنری در مکانیزم بوروکراتیزهشده و یکسانسازی بهواسطه نظام اقتصادی کالاییـتولیدی، گرفتار میشوند که در آن سوژه فردی کمرنگ میشود. چنین خطری محصولات فرهنگی امروز جامعه ایرانی (بهخصوص در حوزه موسیقی)، را بیش از پیش تهدید میکند؛ در این مقاله با توجه به نظریات انتقادی آدورنو و ساختار موسیقی کلاسیک ایرانی، این مسأله مورد بررسی قرار خواهد گرفت.