احمد عبادی؛ محمدمهدی عموسلطانی
چکیده
هدف علم، تبیین واقعیت و جهان است و هدف فلسفه نیز هستیشناسی. دیدگاههای فلسفی بر نظریات علمی و نظریات علمی بر نحوه جهانبینی و هستیشناسی تأثیر مستقیم داشته است. از طرفی جریان نوخاستهی نوخاستهگرایی ...
بیشتر
هدف علم، تبیین واقعیت و جهان است و هدف فلسفه نیز هستیشناسی. دیدگاههای فلسفی بر نظریات علمی و نظریات علمی بر نحوه جهانبینی و هستیشناسی تأثیر مستقیم داشته است. از طرفی جریان نوخاستهی نوخاستهگرایی در تقابل با فروکاهشگرایی در اواخر قرن بیستم باز رویش یافت. صحتسنجی فلسفی و تحلیلی این دو دیدگاهِ ظاهراً متقابل موجب ارتقای سطح روشها و رویکردهای علمی و نیز نظریات فلسفی خصوصاً در فلسفههای مضافی چون فلسفه دین، فلسفه روانشناسی و فلسفه جامعهشناسی میشود. روش فروکاهشگرایی تلاش میکند هماهنگ با وحدت هستی، وحدت علوم را محقق سازد، نظریههای زائد علوم را حذف کند و با انسجام نظریات، امکان توجیه قویتری را فراهم سازد. در طرف مقابل، جریان نوخاستهگرا کثرت سلسله مراتبیِ موجودات عالم را مستلزم طبقهبندی علوم میداند. هر سطح و طبقهای قوانین و مفاهیم غیرقابل فروکاهشی دارد. فروکاهشگرایی در تبیین کثرت حقایق وجودی فروکاهشناپذیر فرومیماند؛ اما نوخاستهگرایی با چهارچوب نظری خود علاوه بر تبیین پیوستار و وحدت هستی، کثرت سلسلهمراتبی واقعیت را نیز تبیین میکند. فروکاهش صرفاً گامی ضروری برای فهم و کشف علیت پایین به بالا، بهعنوان یکی از مفاهیم نظری نوخاستهگرایی، مورداستفاده قرار میگیرد و تا حدودی علت ارتباط لایههای وجودی را تبیین میکند. ولی راهبردی موفق در شناخت و تبیین لایههای متکثر وجود و طبقات علوم نیست. فروکاهشگرایی با نگاه پیشینی به واقعیت، مبتلا به داوری و ترجیح فردی میشود ولی در نوخاستهگرایی، واقعیت و هستیشناسی است که به روششناسی و معرفتشناسی تعین و تشخص میدهد.