حجت اله سلطانی فر؛ رضا گندمی نصرآبادی
چکیده
با گفتار نیچه «نیهیلیسم» به مسئلهای برای اندیشهورزیهای فلسفی بدل گردید. او که «نیهیلیسم» را «بیمعنایی همهچیز» میخواند، با نقد تاریخ متافیزیک غرب، افلاطونگرایی و اخلاق مسیحی ...
بیشتر
با گفتار نیچه «نیهیلیسم» به مسئلهای برای اندیشهورزیهای فلسفی بدل گردید. او که «نیهیلیسم» را «بیمعنایی همهچیز» میخواند، با نقد تاریخ متافیزیک غرب، افلاطونگرایی و اخلاق مسیحی را مهمترین عوامل ظهور آن میدانست. در نهایت هم با خلق «ابرانسان» و بر بستر همان «متافیزیک انسانگرایانه» بهدنبال عبور از نیهیلیسم بود؛ اما هایدگر «نیهیلیسم» را نه در مرتبه ارزشها، بلکه از حیثی وجودشناسانه بررسی میکرد. او با نقد کلیت اندیشه متافیزیکی غرب، «متافیزیک» را حاکی از نوعی نسبت با هستی میدانست که در آن، خودِ هستی در پس پردهای از حجابها به مغاک فراموشی و غفلت فرو میغلتد. او در تبیینی هستیشناسانه، «نیهیلیسم» را معادل همین «غفلت و فراموشی وجود» دانسته و بر همین اساس، «تاریخ اندیشه غرب» را «تاریخ بسط نیهیلیسم» معرفی میکند. از اینمنظر، با کمال متافیزیک، ظهورات متکاملتری از نیهیلیسم هم تحقق مییابد. تا آنجا که امروز، در «گشتل تکنولوژی» که شکل نهایی متافیزیک است، «نیهیلیسم تکنولوژیک»، با نفی کامل هستی، جهان و انسان را در قالبی نیهیلیستی و صرفا در هیات منبع و موجودی، تعین بخشیده است. از نظر هایدگر در مواجهه با این وضعیت ما دو راه بیشتر نداریم، یا تندادن به نابودی کامل و یا یافتن راهی جهت فراروی از آن.