مریم پوست فروش؛ مصطفی تقوی
چکیده
تبیینِ پیشرفت علم، یکی از مباحثی است که همواره در فلسفه علم مورد توجّه بوده و روایتهای مختلفی در خصوص اینکه پیشرفت چه زمانی حاصل شده و چه معیارهایی برای پیشرونده بودن یک نظریه در نظر گرفته میشود، ...
بیشتر
تبیینِ پیشرفت علم، یکی از مباحثی است که همواره در فلسفه علم مورد توجّه بوده و روایتهای مختلفی در خصوص اینکه پیشرفت چه زمانی حاصل شده و چه معیارهایی برای پیشرونده بودن یک نظریه در نظر گرفته میشود، ارائه شده است. از چالشهای مهم در مبحث پیشرفت، تغییرات ریشهای در نظریههای علمی است که از آن با نام انقلابهای علمی یاد میشود. کوهن، این انقلابها را گسستهایی در تاریخ علم میپندارد و اگرچه با اشاره به فعّالیّت جورچینیِ دانشمندان، به پیشرفت در دوره علم عادی اذعان دارد، امّا با مطرح کردن قیاسناپذیر بودن پارادایمها، از تبیینِ پیشرفت در انقلابهای علمی ناتوان است. درمقابل، بسکار با توصیفِ لایهمند بودن جهان، علم را فرایندی مداوم و پیوسته میپندارد که با هدفِ دستیابی به مکانیزمها و ساختارهای علّی، به کشف و توصیفِ لایههای جدید و عمیق میپردازد که پایانی برای آن قابلتصوّر نیست. او پیشرفت را بر همین مبنا تبیین کرده و معتقد است علم، در حرکت به سمتِ لایههای زیرین، هم امکانِ پیشرفت دارد و هم تغییر. در این مقاله ضمنِ شرح نظریه پیشرفت کوهن و بسکار، به بررسی جنبههای معرفتشناختی و هستیشناختی این دو دیدگاه پرداخته شده تا عدمِ توانایی کوهن در تبیین پیشرفت در انقلاب را در پرتو آراء بسکار، بررسی کنیم.