محمد امین شاکری
چکیده
مقالة حاضر نقدی است بر خوانش صفایی (۱۴۰۰) از گلوسمشناسی یلمزلف بهمثابه «نقد عقل محض زبانی». صفایی در خوانش انتقادی خود از کتاب «تمهیدات»، با ارجاع به انگارة شناختی کانت و چند رویکرد دیگر، ...
بیشتر
مقالة حاضر نقدی است بر خوانش صفایی (۱۴۰۰) از گلوسمشناسی یلمزلف بهمثابه «نقد عقل محض زبانی». صفایی در خوانش انتقادی خود از کتاب «تمهیدات»، با ارجاع به انگارة شناختی کانت و چند رویکرد دیگر، نظریة زبان یلمزلف را پیشینی، غیرتجربی، محض، عقلگرا و متعالی میداند. ما، پس از ارائة نکاتی دربارة نسبت «تمهیدات» با کلیت نظریة زبان و نیز اشارهای به چند مسئله پیرامون ترجمة فارسی اثر، موارد اصلی نقد صفایی را با رجوع به گسترة وسیعتری از آثار یلمزلف مورد سنجش قرار میدهیم. با اتکا به انگارة معرفتشناختی کانتی، به این نتیجه میرسیم که معرفت این نظریه، برخلاف خوانش منتقد، «پسینی تحلیلی» است. با بررسی مسئلة «درونماندگاری»، درمییابیم که اطلاق صفات «حلولی» و «متعالی» به این نظریه نادرست است. در مورد «ساختار»، تصریح میکنیم که این نظریه «برساختی» است و در آن «ضرورت پیشینی» بر ساختار تحمیل نمیشود. در کل، ما نظریة یلمزلف را از حیث روششناسی و معرفتشناسی تجربی، پسینی، استنتاجی، خوداندیش، برساختی، تجربهگرا و درونماندگار توصیف میکنیم و نتیجتاً، قراردادن آن در زمرة نظریههای «عینیتگرا»ی مورد نقد لیکاف را منتفی میدانیم. سرانجام، با اشاره به امکان گفتگوی این نظریه با دیگر نظریههای زبانی (منجمله رویکردهای شناختی)، بر اهمیت امروزی آن در ساحت نظریهپردازی زبان تأکید میکنیم.