ساجده فیروزبخت؛ مصطفی شهرآیینی
چکیده
مسأله صدق و نقش آن در معرفتشناسی همواره دغدغه اصلی و موضوعی چالشبرانگیز در عرصه فلسفی بوده است. اغلب مفسران و اندیشمندان تعریف صدق به مطابقت با واقع را پذیرفته و اینگونه اذعان داشتهاند که ملاک ...
بیشتر
مسأله صدق و نقش آن در معرفتشناسی همواره دغدغه اصلی و موضوعی چالشبرانگیز در عرصه فلسفی بوده است. اغلب مفسران و اندیشمندان تعریف صدق به مطابقت با واقع را پذیرفته و اینگونه اذعان داشتهاند که ملاک تعیین صدق و کذب امور ذهنی، تطابق با واقعیت و صرفا به حوزه تصدیقات مرتبط است؛ به این معنا که زمانی احکام ذهنی صادق هستند که با واقعیت مطابق باشند. با این حال، سخن دکارت درباره صدق اندکی متفاوت است. در فلسفه دکارت، صدق مبتنی بر دو ویژگی وضوح و تمایز و نیز، در هر دو حیطه تصوّرات و تصدیقات جاری و ساری است. در این مقاله میکوشیم تا نشان دهیم که در فلسفه دکارت، صدق، مؤلفهای است که در نتیجه سیری معرفتی و پیمایش گامهای معرفتشناسانه و نیز، پس از برخورداری از شناخت واضح و متمایز محقق میشود. از این منظر میتوان گفت که صدق در نگاه دکارت، امری درونی است نه بیرونی؛ یعنی صدق در درون سیر معرفتشناسانه و پس از حصول شرایطی ـ مانند داشتن شناخت واضح و متمایز ـ تحقق مییابد.