Journal of Philosophical Investigations

Document Type : Research Paper

Author

Professor of philosophy, VUB University, Brussel, Belgium

Abstract

موریس مرلوپونتی در درس گفتارهایش پیرامون طبیعت به وضوح با انسان‏محوری کانت موافق نیست. به ویژه مفهوم کانتی بی‏غرض‏بودگی  احساس زیبایی‏شناختی در زیبایی‏شناسی طبیعت که مرلوپونتی الهام‏بخش آن است غیر قابل دفاع است. طبیعت و جسمانیت انسان در این سنّت کانتی جدا دیده شده‏اند.
برعکس، در پدیدارشناسی مرلوپونتی می‏توان ایده تن- سوژه و عالم را یافت: یک هنرور اعیان را دریافت می‏کند و با آنها دریافت می‏شود. از این رو، نه فاصله‏ای بین آنها است و نه شکافی. این بدان معناست که مرلوپونتی سنّت عموماً مقبول اندیشه را رها می‏کند. با سرچشمه‏های باستانی آن نزد آثار افلاطون، سنّت از تقابل میان آنچه واقعی فرض می‏شود و آنچه خیالی لحاظ می‏شود، آغاز می‏گردد، یعنی خود شیء و نمود آن. از این رو، هنر ظهور یک اندیشه است و، در حالی که اندیشه می‏بایست بیانگر یک وحدت و تمامیت باشد، خود هنر نمی‏تواند به آنسوی تنوع و ناهمسانی محدودکننده ظهورات برسد. در مرلوپونتی از این اندیشه «منقسم» با یک «اندیشه تن‏یافته یا متجسم» اجتناب می‏شود، اندیشه‏ای که در آن تن کنش متقابل مشاهده و حرکت است. به نظر او تن «تبر» (= ابزار تقطیع و تصقیل) عالم ما است.

Keywords

CAPTCHA Image